مطلب جالب
چند ورق کاغذ سیاه
و باز شکست بغض بی صدای من
شروع قصه چشم های بارانی من
و دست های همیشه خسته من
چند ورق کاغذ سیاه
و رقص خاطرات رویایی من
در اوج آسمان تنهایی من
و در فراز آن ، هر شب سیاه
پر است از سکوت سرد و بی ستاره من
چند ورق کاغذ سیاه
و رقص پوچ وخیالی قاصدک خیال
و شکفتن همه آرزوهای محال
چند ورق کاغذ سیاه
تمام دلخوشی سرد و بی صدای یک خیال
وقتی میان پرچین های شب
اولین گل شبو به خنده نشست
تمام رازهای شب به سپیده سوگند خوردند
وصبح
که اقاقی با دستان نوازشگر نسیم شکفت
و بهار نارنج به سپیدی نشست
و تمام قاصدکها دسته دسته برای تبریک پریدند
نگاهی به پرستو ها کردم
که سبزترین ترانه ها را
نثار چشم های خسته زمستان میکردند
بهمین سادگی و زیبایی آمد
http://dar-entezar2 .blogfa.com/
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
منتظرتم
کلمات کلیدی :