یه روز بسیار خوش یمن و مبارک - دانشنامه دوستداران حقیقت

یه روز بسیار خوش یمن و مبارک

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/10/28 2:43 عصر

این داستان مال دو هفته پیش و قبل از شروع امتحاناتمونه

 

از صبح شروع کنم که بحمد الله ماشین پدر اینجانب بشدت پنچر شد و گرفتن پنجری با پیراهن سفید به عهده این اینجانب افتاد و البته بعدش در ترافیک بزرگراه همت در ساعت 7:20 دقیقه لغایت 8:10 دقیقه به مدت 50 دقیقه مانند خری که در گل فرو رفته باشد ماندیم و بعد از آن هم به خاطر طبعیت از قانون جالب مدرسه این جانب که اگر دیر برسی زنگ اول در حیاط باید سماق بمکی گرفتار آمدیم (با کسر 1 نمره انظباط ) و البته زنگ اول که ما ریاضی داشته و بخش بسیار راحت (؟) تابع را از دست دادیم و جالب تر اینکه پس فردا از همان بخش امتحان هم داریم و جالبی تر از اون زمانی رخ داد که در زنگ مبارک جغرافی اولین اسم پرسیدن درس و بازدید تکلیف از من بود که به دلیل عدم اطلاع نمره صفری بر جلوی اسم ما درجید

و البته جالب تر از آن این بود که در زنگ بسیار مبارک عربی بغل دستی ما هوس در آوردن صدای خاندان مکرمش (صدای خر) بر سرش زد و معلم به اشتباه به اینجانب منفی داد

از آن که بگذریم به نماز خانه می رسیم که یکی از دوستان به مزاح باعث شد که اینجانب به ستون برخورد و رَب و رُب خود را بیاد بیارورم از از آن جالبتر زنگ ورزشمان بود که با برخورد توپ بسکتبال با سرت یک کیلومتر در ثانیه فنداسیون صورت ما از جمله عینک ما به باد رود

و از آن جالبتر جا گذاشتن کت 88 هزار تومانی که شب عید خریده بودم و بعلتی 20 هزار تومان در آن داشتم و زیر دست آن همه گرگ امیدی به باز پس گرفتن آن نیست

و بسیار از آن جالبتر پیچ خوردن 8 بار پیاپی پای اینجانب و در مرز شکستن مچ پای اینجانب بود


و این بود تمام این شانس هایی که من اون روز کسب کردم




کلمات کلیدی :