اولین پست + خاطره ای بسیار قدیمی - دانشنامه دوستداران حقیقت

اولین پست + خاطره ای بسیار قدیمی

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/10/28 2:43 عصر

سلام

 

این اولین پست من تو این وبلاگه و می خوام یک پست خوب بزارم که بقول معروف خشت اول دیوارمو خوب بچینم

 

اما یاد یه خاطارات از دوران مدرسه ام افتادم خیلی قدیمیه مال همین پارساله

یادش بخیر پارسال بود بعد از امتحانات ترم اول ما مدرسمون طوری بود و هست که اکثر معلمامون برگه هامون رو جلو خودمون صحیح می کنند و نوبت رسیده بود به درس شیمی و معلم شیمی که ما شا الله برگه صحیح می کرد به خود کتاب می دادی عین خودش صحیح کنه نمرت بیشتر می شد خلاصه ما هم که فامیلیمون ابطحی و الف دار اول لیست بودیم تا اومد سر کلاس گفت ابطحی گفتم جانم می خوای درس بپرسی آقا گفت نه می خوام نمره درسی که پرسیدم بدم ما هم که خوشحال شیمی رو خوب خونده بودیم و یا بقول برو بچس خر زده بودیم گفتیم از بیستم که بخواییم صرف نظر کنیم 19.5 کم کمشه خلاصه ما رفتیم پای تخته ببینیم برگمون رو چطور صحیح می کنه دیدیم از همون سوال اول یکی در میون داره جواب های ما رو خط می زنه ما رو می گی گفتیم آقا اینطوری پیش بره که از نمره ما چیزی نمی مونه مگه کسر که اینطوری سادش می کنی اونم نامردی نکرد تا آخر با همون وضع صحیح کرد و یدفعه دیدیم یه 7 تو برگه ثبت شد ما هم تا اینو دیدیم یه سکته ناقص داشتیم می زدیم که یدفعه یه یک گذاشت کنارش و سکته ناقص رو رد کرد القصه برگه ما رو داد دستمون و چندتا برگه دیگه هم صحیح کرد و یه چند تا از بچه هامونو راهی بیمارستان کرد تا زنگ خورد ما هم کج و کوله از کلاس اومدیم بیرون ...

من با سه چهار تا از دوستام از نقطه خطر و شعاع یک کیلومتری مدرسه دور شدیم و به سمتی رفتیم که هیچ ابوالبشری اونجا نمی رفت بعد من برگشتم شروع کردم که :

بابا این یارو مرتیکه ... (بیب ) فلان فلان شده (بیب) دیوونس معلوم نیست چطور صحیح می کنه برگمو داده بودم به یه شتر نمرم بییشتر می شد و ادامه ...

بعد گفتم بابا این یارو معلم شتر داری بوده اومده شیمی شده معلوم نیست از کدوم دهات اومده راش دادن اینجا مرتیکه سگ سبیل و ادامه ...

خلاصه لجم رسیده بود به انتها که گفتم : این معلوم نیست معلم کدوم قبرستونی بوده که یکدفعه یه دست از پشت رو شونه چپم گذاشته شد و با صدای مردونه گفت :

مدرسه انرژی اتمی ...

ما رو می گی برگتیم دیدیم به به معلم محترم شیمی عین رستم دستان با یه سبیل تابداده پشت ما وایساده و همین طور عین ارزق شامی مارو نگاه می کنه ما رو می گی همون جا عین چنار بیل خورده کج و کوله سیخ وایسادیم و صاف صاف زمین رو نگاه می کردیم بچه هایی هم که با ما بودم هم قرت قرت زدن زیر خنده خود معلمم یکم از حالت عصبانیتش کم شد و یه لبخندی زد و یه سری تکون دارد و رفت.


منم که همون طور خشک و مات بودم با خودم می گفتم کارت تمومه و تا شهریوریت نکنه ولت نمی کنه

اما کارنامه ترم اول رو که دادن منتظر یه هفت تو کارنامه بودیم که دیدیم نه 7 نداده هیچی 17 خومونو داده 18 تازه مستمر هم 20 داده

ترم دومم که همون 18 رو دست برده بود کرده بود 19 و چون بقیه بیست بود کلش هم شد 20 و خداییش فهمیدم خیلی معلم باحالی بود

ببخشید طولانی بود اگر هم خیلی خوب نبود شرمنده

 




کلمات کلیدی :