رنگین کمان، یک برنامه برای کودکان و بزرگسالان !!(مجری ازاده ال ا
رنگین کمان، یک برنامه برای کودکان و بزرگسالان !!
سلام و عرض ادب
معمولا عادت ندارم خودم دست به قلم بشم و در مورد چیزهایی که در داخل
مملکت می گذره بنویسم اما جدا نوشتن در مورد برنامه رنگین کمان و مخصوصا
سری جدیدش بهتر از ننوشتن درباره اش هست چون وصف العیش نصف العیش.
شاید کمی غیر معمول به نظر برسد اما من به عنوان یکی از میلیونها مخاطبین
صداوسیمای ایران بیشتر عاشق برنامه هایی که درآن هوش و ذکاوت و خلاقیت و
نوآوری به چشم بخورد می گردم تا برنامه هایی با مجری های سیخ نشسته و میخ
گوینده و مودب و مرتب و اطو کشیده
در مورد تولید برنامه همین و بس که سخت ترین و پر دست انداز ترین و طاقت
فرسا ترین قسمت تولیدی برنامه های تلویزیونی...قسمت ساخت برنامه خردسالان
و کودکان است ولاغیر
علت:
قشر مخاطب شما از چند کلمه کوتاه برای بیان احساسات و نیازها و درخواستهای خودشون استفاده می کنند
اونها (خردسالان و کودکان) دقیقا مانند یک دوربین مخفی تمام اعمل و رفتار
و تغییرات محیط را بررسی و ضبط و تفسیر و تجزیه می کنند و حتی برداشتهای
کاملا شوک دهنده ای ابراز می کنند
کودکی دوره ای است که ما پشت سر گذاشتیم و طبع انسان همیشه آینده نگری را
به انسان دیکته می کند و مشاهده نشده که جز در موارد خیلی استثنایی انسانی
کودکی خود را آینده خود قرار بدهد
و هزاران مطلب دیگه که می تونین از عمو فروید و دایی نیچه و عمه داروین و خاله نرگس بپرسید!!!
و اما رنگین کمان
هرچند من کهن سال شونصد قرن گذرونده باید بشینم پالپ فیکشن نگاه کنم و
خیلی دور خیلی نزدیک رو تفسیر کنم اما حقیقتا نامردم اگه بعد از
موفقیتهایی که عروسکهای سنجد و زی زی گولو و خصوصا کلاه قرمزی و پسرخاله و
دیگر عروسکهای مشابه داشتند و همه آنها موفق شدند چون با درخشش افکار
درخشانی از هنرمندانی که در تهیه و تلید و نقش آفرینی یا صدا پیشگی این
عروسکها و ارتباط بسیار مناسب و نزدیک و پر کشش این عزیزان با انواع قشر
مخاطب خود از هر سن و سال تولید و عرضه شدند چیز مناسبی ننویسم
برنامه رنگین کمان تا جایی که مخ مبارک من یاد داره در سالهایی 80 یا 81 شروع شد و گل کرد
(شاید هم قدیمتر) و با دوکاراکتر خاله سارا و عروسک چرا و بعد چیه و چیچی
و دیگر اعوان و اکناف پیش رفت و کلی در شبکه تهران تاخت و تاز کرد و نفر و
دکور و شیوه اجرا و شیوه ابراز عوض کرد و چندین دوران ژراسیک و کرتاسه به
خودش دید تا به ساختار منسجم امروزش رسید
و اما امروز
در برنامه رنگین کمان جدید با اجرای بسیار جالب جدید و تکه کلامها و ناز و
اداهای جدید!!!! عزیزانی مجری گری و بازی و اجرای نقش می کنند چون خاله
نرگس (آزاده آل ایوب) نیما (محیار مجیب) دایی چپول (داوود منفرد... چند
وقتیه رفته رادیو نیست!!!) و دو عروسک بسیار جالب پنگول (یک گربه با اخلاق
و رفتار و منش و گفتار خاص و عجیب و غریب با صداپیشگی هومن حاجی عبدالهای
) و عروسک پنبه (یه موش ریز و خردسال با صدا پیشگی.... نمی دونم بعدا یافت
میکنم می نویسم شرمنده) و چندتا بازیگر سیاهی لشگر و عوامل پشت صحنه مانند
آزاده جون (لباس عروسکها رو با بافتنی بافته ) و کارگردان و غیره که
وسطهای برنامه و جهت مزاح توسط پنگول به عرصه چالش کشیده می شوند.
این سبک جدید و اجرای خاص برنامه رنگین کمان نمی دونم چقدر مورد توجه کودک و خردسال امروز قرار گرفته
والله بچگی یادم رفته ولی من بزرگسال رو که خوب به خودش جلب می کنه و از
دیدن ناز و ادا و خشم اژدها و غرش طوفان تا سیلاب اشک و مهر و عطوفت خاله
نرگس و مارمولک بازیهای نیما و تکیه کلامهای آبدار و تیز و داغ هومن حاجی
عبدالهی و مظلومیت و شوت بازیهای پنبه و روح دایی که دیگه نیست ولی چپول
بازیهاش رو برای بقیه ارث گذاشته !!!!!!! بهخ شدت خوش خوشانم میشه و دزدکی
هم که در هفته چند دقیقه رنگین کمان نگاه می کنم
نمی دونم چقدر موفقیت و درازای عمر میشه برای این گروه و عوامل موفق و
جالب آرزو کرد ولی مطمئنم چقدر خوب میشه اگه برنامه تکامل بیشتر و بیشتری
پیدا کنه و آنگونه که ما کلاه قرمزی نازنین رو از دست دادیم رفت سینما
این برنامه از دست نره و این تلاش چندساله و هزاران ساعت زحمت و رنج
چندیدن آدم و کلی عوامل مطمئنا متغیر و متنوع و مختلف در ظرف این چندسال
یهو به زمین گذارده نشه
از نکات مثبت این سری برنامه رنگین کمان میشه موارد زیر را نام برد:
بودن یک جفت عروسک غیر آدمیزاد (منظورم گربه و موش بودنه نه هیولا
بودنشون!!!) هست و با یک موش نادون و دوزاری کج و خردسال و جیغ جیغو اما
پرجنبه و یه گربه زرنگ و ناقلا و نامرد و حرفهای گنده گنده بزن اما
درنهایت خوش قلب و یه خاله که اکثر بچه ها دوسش دارند ولی هنوز چون خودش
مادر نشده رابطه اش با بچه ها همون خاله بازیه و قدرت خاله هم در بازی و
ارتباط از مادر بیشتره چون با وجود بزرگتر بودن همبازیه نه رییس بچه و یک
نیما که با زحمت زیاد خیلی فضاهای خالی رو پر مینکنه و سیم ارتباط میشه....
در کل در ادامه تاپیک کمی کپی پایست میزنم والبته اگه کسی عکس پنگول داره
بفرسته تو نت گیر نیاوردم بدبختی (هومن حاجی عبدالهی کجایی که پنگولت رو
کشتند)
ضمنا کل تراوشات مخ من در سطور بالا بدون غلط گیری و ویرایش نوشته شده راست و دروغش با من بد و خوبش گردن خودتون
گفت و گو با آزاده آل ایوب (خاله نرگس)
زندگى در رنگین کمان
![]()
حمیده عبدالهى
آزاده آل ایوب یا همان «خاله نرگس»، متولد ???? و لیسانس پژوهشگرى است. او
از سال ???? وارد سازمان صداوسیما شد و در چند نمایش ترکیبى ایفاى نقش
کرد. بعد از آن برنامه شهاب که مربوط به گروه معارف شبکه اول سیما بود را
اجرا کرد. در سال ?? حدود یک ماه مجرى برنامه کودک شبکه اول سیما بود. در
سال ???? بعد از قبولى در تست و آزمون، مجرى برنامه زنده رنگین کمان شد. و
حالا خاله نرگس، چرا و چیه و... شده اند بهانه اى براى چند دقیقه سرگرمى
کودکان در خانه.
* شما را با برنامه هاى کودک مى شناسند، پس از دوران کودکى آغاز کنیم؟
- خیلى زود گذشت انگار چشم به هم زدى و بازکردى. حالا بزرگ شده ام و نمى
توانم به دوران کودکى برگردم. ولى وقتى پیش بچه ها هستم دوران کودکى ام را
مى سازم، بازى مى کنم، شاد هستم و احساس خوب کودکى دارم.
* اهل تماشاى کارتون هم بودید؟
- بله. بهترین تفریح من تماشاى کارتون بود. ظهرهاى جمعه سر سفره ناهار مى
نشستم و همراه با خوردن غذا برنامه کودک مى دیدم. پسر شجاع، هاج زنبور
عسل، دخترى به نام نل، حنا دخترى در مزرعه و خانواده دکتر ارنست از جمله
کارتون هایى بود که علاقه زیادى به تماشاى آنها داشتم.
* کارتونى هم بود که از آن خوشتان نمى آمد؟
- فوتبالیست ها و نمى دانم چرا این کارتون هنوز هم پخش مى شود؟!
* در آن دوران به کدام مجرى برنامه کودک علاقه داشتید؟
- خانم خامنه و خانم رضایى را خیلى دوست داشتم. هر کارى که آنها انجام مى
دادند تقلید مى کردم. از نوع لباس پوشیدنشان تا حرکات سروصورت. یادم مى
آید یک روز یکى از آن دو مجرى مانتوى سفید پوشیده بود من هم به مادرم
اصرار کردم که مانتوى سفید مى خواهم.
* برایتان خریدند؟
- پدرم به یک بهانه اى به عنوان تشویقى برایم خرید.
* در کودکى دروغ هم مى گفتید؟
- اگر بگویم نگفته ام دروغ گفته ام. گر چه بیشتر دروغ هایى که مى گفتم پدر و مادرم را عصبانى نمى کرد.
* یکى از آن دروغ ها را مى گویید؟
- مثلاً هنگامى که مادرم مى گفت شما از این صابون استفاده کردى، وقتى با چنین حالتى صحبت مى کرد، دروغ مى گفتم.
* بزرگترین دروغى که گفته اید چه بوده است؟
- اینکه مى گویم انسانى مقاوم هستم و مى توانم برابر سختى ها و حوادث روزگار مثل یک کوه مقاوم باشم.
* نمرات دوران تحصیلتان چطور بود؟
- دانش آموز تنبلى نبودم. به این خاطر که مادرم همیشه در درسهایم کمکم مى کرد.
* کجاى کلاس مى نشستید؟
- میز دوم، ولى بیشتر اوقات زیر میز بودم.
* چرا میز دوم و چرا زیر میز؟
- چون نمى خواستم مقابل چشم معلم باشم. زیر میز هم به این خاطر بود که
وقتى پاکن یا مدادم زیر میز مى افتاد تا پیدا نمى کردم بالا نمى آمدم. چند
بار هم معلمم این موضوع را به مادرم گفت.
* پدر و مادرتان تنبیه تان مى کردند؟
- با کم توجهى، اخم و یا اینکه چیزى که مى خواستم برایم نمى خریدند. یادم
مى آید یک بار مادرم را ناراحت کردم، یک گوشه نشست. رفتم کنارش متوجه شدم
اشک تو چشم هایش جمع شده است. گفت، مادر بودن حس قشنگى است.
دوران باردارى خیلى سخت است. خستگى هاى آن دوران وقتى در مى رود که شما صالح باشید و با افتخار زندگى کنید.
* در دوران کودکى دوست داشتید چه کاره شوید؟
- مجرى برنامه هاى کودک
* چطور اسم خاله نرگس انتخاب شد؟
- دوست داشتم اسم خودم باشد ولى گفتند، نه. اسم پیشنهادى من خاله نرگس
بود؛ نرگس هم مذهبى و هم گلى خوشبو. نه اینکه قصد مقایسه خودم با این گل
را داشته باشم. چون اسمى با مفهوم و دوست داشتنى است، از آن بهره بردارى
کردم.
* در شروع کار استرس هم داشتید؟
- در برنامه هاى اول قلبم تند تند مى زد و صورتم از هیجان سرخ مى شد. گاهى
حتى دستم هنگام گرفتن میکروفن مى لرزید ولى سعى مى کردم به خودم مسلط
باشم.
* چطور شد آن اضطرابها و استرس ها از بین رفت؟
- وقتى دیدم بچه ها خاله نرگس را باور کردند و اسم خاله نرگس روى زبان بچه
ها افتاد، استرس و اضطراب هاى من هم برطرف شد و اعتماد به نفس لازم را به
دست آوردم.
* کاراکتر خاله نرگس را چطور ساختید؟
- از مادرها الگو مى گرفتم. اینکه چطور فرزندشان را در آغوش مى گیرند.
چطور غصه او را مى خورند. چطور دلسوزانه رفتار مى کنند. از چه کلماتى براى
صدا کردن کودکان استفاده مى کنند. ولى حالا دنبال واژه نمى گردم. مى دانم
که چطور مى شود مهربان بود و به بچه ها محبت کرد.
* تا به حال شده کودکى بخواهد مادرش باشید؟
- بله. کودکى بود که مادر نداشت. به من گفت، کاش خاله شما مادرم بودید و همیشه کنار شما بودم.
* تا به حال شده کودکان براى شما دعا کنند؟
- خیلى پیش آمده است. یک بار دختر چهار، پنج ساله اى که مکه رفته بود پیش
من آمد. به او گفتم حالا که حاجیه خانم شدى برایم دعا کن، او هم گفت، این
بار که بروم مکه شما را هم با خودم مى برم.
* بچه ها را چطور مى بینید؟
- خوش به حالشان که بچه هستند.
* چرا؟ یعنى دوست نداشتید بزرگ شوید؟
- چرا ولى هنگامى که بچه اى انگار آدم و حوا هستى. تازه آفریده شده اى و
در بهشت خداوند زندگى مى کنى. ولى ما بزرگترها با وسوسه هاى شیطان از بهشت
خدا رانده شده ایم. (من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد درین
دیر خراب آلودم)
* خاله نرگس تا کى کنار بچه ها خواهد ماند؟
- او تا وقتى عمر مى کنه که ببیند بچه ها به صحبت هایش گوش مى دهند و با او ارتباط برقرار مى کنند.
* شما از بچه ها چه مى خواهید؟
- از آنها مى خواهم به حرف پدر و مادرشان گوش بدهند. آنها جز محبت و خوبى
از فرزندانشان چیز دیگرى نمى خواهند. من یک بار هنگامى که کودک بودم، حرف
مادرم را گوش نکردم و زمین خوردم.
* برایمان مى گویید؟
- دوران مدرسه بود. مى خواستم به اردو بروم. مادرم راضى نبود. بدون اجازه
او رفتم. موقع برگشتن زمین خورده و زخمى شدم. این است که مى گویم پدر و
مادرها حس قوى ترى دارند. آنها با عشق به کودکانشان خیلى چیزها را حس مى
کنند.
* چقدر توانستید با چرا و چیه ارتباط برقرار کنید؟
- چرا و چیه شخصیت هاى یک دختر و پسر کوچولو هستند. من حس مى کنم تنها
خاله آنها نیستم، بلکه حس مادرانه اى نسبت به آنها دارم. چرا و چیه
فرزندان من هستند. البته ما یک عروسک هم داشتیم با نام «چطور» که خیلى هم
موفق بود. یک پسر بچه کوچولو بامزه. حتى صداى او خیلى خاص بود. یک تیکه
کلام بامزه داشت. او همیشه مى گفت: اتفاقاً اتفاقاً!
* «چطور» دیگر در برنامه هاى شما نیست؟
- خیر. گوینده اول عروسک تارهاى صوتى اش مشکل پیدا کرد و تا آنجایى که من اطلاع دارم، او دیگر گویندگى نمى کنه.
* در حال حاضر با عروسک «چیه» کار مى کنید؟
- بله. من مدت هاى زیادى با «چرا» کار مى کردم ولى حالا بیشتر با چیه هستم.
فکر مى کنم خیلى خوب توانسته ام با او هم ارتباط برقرار کنم.
* آهنگ هاى «چرا» ساخته چه کسى است؟
- خواننده این آهنگ ها «شقایق عشقى» است. بچه ها بیشتر کار ریتم دار را دوست دارند، به همین خاطر هم با برنامه هاى شاد به خوبى ارتباط برقرار مى کنند.
* وقت بیکاریتان را چطورى سپرى مى کنید؟
- اکثراً فکر مى کنم. به اینکه چطور بهتر از این باشم. به گذشته و آینده
ام. من بیش از حد به مسائل اطرافم توجه مى کنم. این از بعضى جهات خوب است
و بعضى جهات هم بد. خوب به این دلیل که مى توانم براى آینده برنامه ریزى
کنم، مبادا مسیرى را به اشتباه طى کنم. بعد هم به این خاطر که در واقع آدم
اگر در لحظه زندگى کنه همیشه خوش است.
* شده در لحظه زندگى کنید؟
- در رنگین کمان، تنها به لحظاتى که کنار بچه ها هستم فکر مى کنم نه به زندگى شخصى یا آینده ام.
* خاله نرگس به بچه هایى که دوستش دارند، چه مى گوید؟
- دوست دارم به همه بچه ها بگویم، حتى وقتى هم بزرگ شدید خاله نرگس را به همین اندازه دوست داشته باشید.
* از دید شما خاله نرگس چه شخصیتى دارد؟
- خاله نرگس خیلى خوب، شاد، راستگو، بدون غم و غصه و پر از انرژى است. با حوصله و اعصاب قوى است و در نهایت خود خود بچه ها است.
* و آزاده آل ایوب چطور؟
- یک انسان فوق العاده احساساتى که این احساسات باعث آسیب پذیر بودن او
شده است. زندگى برایش عادى نمى شود چون از عادت بدش مى آید. دوست دارد هر
روز برایش تنوع و تازگى داشته باشد و هر روز درخت زندگیش شکوفه تازه بدهد.
(احساس مى کنم در زندگى اگر واژه عشق فراموش شود آن وقت است که باید مثل
آدم آهنى به زندگى ادامه داد.)
* و حرف آخر...
- هیچ وقت نمى خواهم براى کلام آخر حرفى بزنم. این حرفى است که همیشه با
من بوده و خواهد بود. بدانیم که هرگز تنها نخواهیم ماند، براى لحظات
تنهایى مى شود سجاده اى از عشق پهن و خدا را مهمان دل کرد.
منبع.پی سی سیتی
کلمات کلیدی : ازاده ال ایوب، حاله نرگس، ازاده ال عیوب