& نظریه مارکسیستی&
این نظریه که پایة تحلیلهای مارکسیستی دربارة انقلاب اسلامی قرار گرفته
بر تحلیل طبقاتی انقلاب و تأکید برنقش مسلط عامل اقتصاد مبتنی است.
مارکس امور اجتماعی را به «زیربنای اقتصادی و روبنای حقوقی سیاسی
اخلاقی و … تقسیم میکند و پس از بیان اینکه تاریخ را واقعیتهای مادی پدید
میآورد نه اندیشهها وارد بحث انقلاب میشود. کسانیکه براساس نظریه
مارکسی به تحلیل انقلاب اسلامی ایران پرداختهاند دو گروهاند.
1- گروهی انقلاب اسلامی را انقلاب ندانسته، قیام، حرکت و رخداد
میخوانند زیرا اگر آن را انقلاب بنامند مجبورند در مورد آن تحلیل اقتصادی
و طبقاتی که به روشنی با آن سازگار است. ارائه دهند.
2- گروه دیگر انقلاب اسلامی را انقلاب میدانند و میکوشند
کلیشههای خود را بر آن تطبیق دهند اینان به پیروی از مارکس چنان باور
دارند که هر کشور پس از دوره فئودالی ابتدا یک انقلاب بورژوا دمکراتیک را
تجربه میکند و سپس با تکامل ابزار تولید پس از مدتی نسبتاً طولانی شاهد
انقلاب سوسیالیستی خواهد بود. بنابراین بورژوازی را سردمدار انقلاب اسلامی
میخوانند.
این گروه به ماهیت مذهبی انقلاب اسلامی توجه نمیکنند که در جریان
انقلاب اسلامی با شعارهای گروههای غیر مذهبی کاملاً مشخص میگردید و
همچنین امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی آنچه را وظیفه دینی خود میدانست
عمل کرد و اقداماتش در اختیار این گروه یا آن گروه نبود بنابراین رهبری
انقلاب باعث بورژوازی ارتباط نداشته است این حقیقتی است که هیچ محقق منصفی
نمیتواند آنرا انکار کند.
دو نکته انتقادی دیگر نیز بر این نظریه موجود است:
1- این سخن مارکس که تاریخ را واقعیتهای مادی پدید میآورد نه
اندیشهها در عدم درک صحیح وی از عامل انسان و بیتوجهیاش به عناصر حیات
فردی و اجتماعی بشر مانند اندشه، اراده، اختیار و حافظه ریشه دارد به
عبارت دیگر چگونه میتوان برای عواملی چنین پر اهمیت نقشی قائل نبود؟! در
واقع تاریخ را اندیشهها میسازند و حتی شرایط مادی وقتی در تحولات
انقلابی نقش مهم ایفا میکنند که گروههای اجتماعی شرایط موجود را
بیعدالتی دانسته، آنرا با اندیشهها و آرمانهای خود متعارض بیابند.
2- مارکس بر اساس نظریه خود انتظار داشت انقلاب سوسیالیستی در
کشورهای پیشرفته سرمایهداری رخ دهد اما چنین نشد. سپس لنین در آغاز قرن
20 برای نجات مارکسیسم دست به کار شد و تجدید نظرهایی در اندیشه مارکس
پدید آورد؛ ولی آرای وی نیز به همان سرنوشت دچار شد و در پایان قرن فوق
مارکسیسم در اندیشه و عمل شکست را پذیرفت.
- دانشنامه رشد
کلمات کلیدی :