ژولیان مرتد!
ژولیان یا ژولیانوس، ملقب به مرتد، پسر عموی کنستانتینوس کبیر، بود. کنسانتینوس امپراطور مسیحی روم باستان و پسر همان کسی است که مسیحیت را آیین رسمی قلمرو وسیع امپراطوری معرفی کرد. و این در حالی بود که ادیان و آیین های پاگانی در سرتاسر قلمرو امپراطوری هنوز در دل و روح و جان مردم خانه داشتند. از اینجا می توان حدس زد که وقتی ژولیان به یکباره مسیحیت را ملغی اعلام کرد و کیش های پاگانی را احیا نمود، چه محبوبیتی در دل مردمان سرزمین های تابع رومی به دست آورد!
قضیه از این قرار است: کنستانتین هیچ کدام از پسرعموهای خود را زنده نگذاشت تا رقیبان حکومت بر امپراطوری باشند. مگر ژولیان را، که ظاهری بی آزار و مظلوم داشت! او به اسقف اعظم سپرد تا ژولیان را یک کشیش و مسیحی تمام عیار تربیت کند. اما ژولیان مخفیانه به آموزش فلسفهء نوافلاطونی پرداخت. فیلسوفی – که هنوز به فرهنگ گذشته ( پاگانی ) پایبند بود و تسلیم مسیحیت نشده بود – به نام یوزبیوس، ژولیان را به توکل به عقل تشویق می کرد و در اهمیت و اصالت تئورژی ( علم احضار ارواح و دمون ها ) مبالغه می نمود. سرانجام ژولیان مخفیانه به خدمت شماس اعظم آیین نوافلاطونی برده شد، و شماس بزرگ، برای اثبات مهارت خود چند دمون ( همزاد، فرشته، دیو ) نیکوکار را احضار کرد! آیین تشرف ژولیان در معبدی متروک در خارج شهر افسوس برگزار شد و به این ترتیب دور از چشم امپراطور و اسقفان مسیحی، او تبدیل به یک کاهن اعظم شد.
مدتی بعد، کنستانتینوس، برای مقابله با اقوام ژرمن که به تازگی قلمرو امپراطوری را با خطر مواجه کرده بودند، از ژولیان کمک خواست. ژولیان فتنهء ژرمن ها را دفع کرد و وقتی به اولین دهکدهء اقوام گل رسید، تصادفآ تاجی از برگ غار بر سر او افتاد و هنگام عبور از وین، پیرزنی مرموز، او را امپراطور و محبوب خدایان معرفی کرد و به او خوشامد گفت! اینها همه نشانه های خوش یمنی بودند که ژولیان را در به انجام رسانیدن رسالتی که خود را حامل آن می دانست، تشویق می کرد. او در پاریس علیه کنستانتین، پسر عمویش کودتا کرد و همانجا مراسم تاجگذاری را انجام داد. و اعلام کرد که مسیحیت از نظر او ملغی است و جهان پاگانی به همراه خدایانش هنوز زنده است و او را یاری می کند!
ژولیان، از سوی کلیسای مسیحی، مرتد اعلام شد و برای دستگیری و مجازاتش حکم شرعی صادر گردید. اما او به هیچ وجه عقب نشینی نکرد. یکی دیگر از خوش بیاری های او این بود که پیش از روبه رو شدنش با کنستانتین در میدان جنگ، کنستانتین از دنیا رفت و او بدون خون ریزی امپراطور روم شد. او در الوسیس (: بهشت، شهری که در جهان باستان منشآ پیدایش آیینی به همین نام قلمداد می شد. ) داخل گودالی رفت تا به رسم آیین میترایی ( مهرپرستی ) خون گاو نر بر تن او بریزند. و سپس برای تقدیم قربانی به معبد فورتونا رفت و در مراسم روده بینی و غیبگویی برای آگاهی از آینده حضور یافت. به دستور او در معابد گشوده شد و مجددآ قربانی کردن و غیبگویی جز لاینفک دین اعلام گردید.
اما همه چیز به خوبی پیش نرفت! در سال 362 میلادی، به سمت ایران لشکر کشید. ورودش به انتاکیه، مقارن شد با مراسم عزاداری آدونیس. ( از خدایان آن زمان ) این همزمانی به فال بد گرفته شد. پس قبل از پیشروی، در بین النهرین به معبد الههء ماه رفت تا در جریان نیایش شبانه به درگاه الههء ماه، از او طلب یاری و کمک کند. وقتی صبحگاه از معبد بیرون آمد، دستور داد تا بازگشتش از جنگ با ایران، درهای معبد بسته بمانند. اما ظاهرآ خدایان به نیایش های او اعتنایی نکردند! در جنگ با ایران، لشکر روم متحمل شکست گردید ( دورهء شاهپور دوم ساسانی ) و خود ژولیان زخمی کاری برداشت و به بستر مرگ افتاد. در واپسین دقایق حیاتش، خطاب به محرمان گفت که باور دارم که روح بالاتر از جسم است. و آخرین جمله اش این بود: " چرا باید برای روانی که آمادهء پیوستن به روح اختران است، سوگواری کرد؟ "
اگر کوشش پلوتینوس ( افلوطین ) در حوزهء فلسفه که منجر به جریان نوافلاطونی شد، آخرین تلاش فکری فرهنگ پاگانی برای حفظ خود تلقی می شود، کودتای ژولیان را باید آخرین تلاش سیاسی و نظامی این فرهنگ قلمداد کرد. تلاشی که بی نتیجه بود. گویا باید اینجا هم جملات هگل را در باب تاریخ به خاطر بیاوریم. با این حال فرهنگ پاگانی در عصر جدید مجددآ در حال احیاء ست! نئوپاگانیست های امروز غرب را باید فرزندخواندگان این ژولیان مرتد قلمداد کرد. چون آنها هم مثل ژولیان بر مسیحیت شوریده اند و به دنبال احیای خدایان و الهه گان عصر پاگانی هستند. ( ر. ک. نئوپاگانیسم در غرب. از مطالب همین وبلاگ.) *
------------------------------------------------------
*: با استفاده از " تاریخ جادوگری " ترجمهء ایرج گلسرخی.
کلمات کلیدی :