اندر نیاز ما به وجد و جذبه
حتمآ شما هم تا به حال دیده اید ماشین هایی را که با صدای بلند موسیقی در خیابان از کنارتان عبور می کنند. از این ماشین ها که رانندگانشان اغلب جوان یا حتی نوجوان هستند معمولآ هم موسیقی های مهیج و مطنطن به گوش می رسد. چرا راه دور بروم؟ همین اخوی خودم، یکی از آرزوهایش این است که اگر روزی ماشین دار شد، دو تا بلندگوی – به قول خودش – خفن به پشتش ببندد و آن وقت... من قبلآ تجربهء شنیدن مهیج ترین آهنگ های مورد علاقه ام را در محیط بسته و کوچکی مثل فضای داخل یک اتومبیل، داشته ام. می دانم چه لذتی دارد. اما از حرف برادرم ترسیدم! تا جایی که به من مربوط می شود و علاقهء شدیدم به وجد و جذبه ای که از شنیدن موسیقی به من دست می دهد، می دانم که اگر در این حالت خودم پشت فرمان نشسته باشم، امکان دارد که شناسنامهء خودم و چند نفر دیگر را باطل کنم! و این طبیعی است. واقعیت این است که فضای کوچک داخل اتومبیل، آن هم در حین رانندگی، اصلآ شرایط مناسبی برای وجد و انجذاب نیست. اما چه باید کرد؟ اگر به برادرم و بسیاری از هم سن و سال های دیگر خودم بگویم که این کار را نکنید، در پاسخ به اینکه " پس کجا این کار را بکنیم؟ " درمی مانم. هر جامعه ای برای تخلیهء انرژی های متراکم شهروندان خودش به تناسب مرام و شخصیت آنها و شیوه ای که در آن چنین تخلیه ای را صورت می دهند، چندین و چند شکل راه حل دارد. سالن های موسیقی و رقص، ورزشگاه ها، کافه و کاباره های سطح پایین، همه در واقع چنین کارکردی دارند. اما در جامعهء ما...
جدای از این مسآله، در یک حالت کلی می خواهم از موضع گیری رسمی و سنتی جامعهء مان، در مورد حالاتی که آنها را وجد و جذبه می نامیم، صحبت کنم. خوب است قبلآ اشاره ای بکنم که بسیاری از ادیان قدیمی و باستانی و فرقه های عرفانی اهمیت زیادی به این نوع حالات می دادند. و اساسآ تجربهء چنین حالاتی جزء مناسک دینی و آیینی آنها بوده است. این موضوع هیچ ربطی هم به باورها و جهان بینی آن ادیان نداشته است. فی المثل عنصر جذبه و وجد در آیین دیونیسیوس (: باکوس خدای شراب ) که از ادیان طبیعی و به اصطلاح پاگانی بوده است، وجود داشته و ما عینآ اهمیت این عنصر را در سلسله های صوفیه در فرهنگ خودمان، خصوصآ در طریق برخی مشایخ اصالتآ ایرانی این جریان، همچون مولانا، احمد غزالی و شیخ ابوسعید ابوالخیر سراغ داریم.(1) در عین اینکه از حیث باورها و جهان بینی، این دو آیین، ابدآ با هم هیچ تشابهی ندارند. نکته این جاست که فرهنگ عمومی امروز جامعهء ما که ساخته و پرداختهء متشرعینی خشک اندیش و متصلب است، در حالی این گونه حالات را بر نمی تابد و آنها را بی ادبانه، عیاشانه و گناه آلود تلقی می کند، که ما سوابق روشن و جالبی از تجربهء این گونه حالات نزد رهبران عرفانی و معنوی فرهنگ خود داریم. توضیح و شرح این معنا خود مقاله ای دیگر را می طلبد. اما من جدآ وضع جامعهء مان را از این لحاظ بحرانی می دانم! توضیح اینکه همه چیز و همه کس در امروز ما ایرانیان، ما را به نوعی خمودگی و سر به زیری و سکون و آرامش دعوت می کنند. مذهب ما بیشتر متکی بر احساس اندوه و حزن است. و به تعاقب آن، فضاهای عمومی جامعه بی استثناء، فضاهایی آرام و بی تحرک و ساکن هستند. اساسآ ما حالت معنوی را در نوعی آرامش و طمآنینه منحصر می دانیم. و اغلب مومن را " دایم الحزن " معرفی می کنیم.
من تجلی همین خمودگی را در رفتارهای اجتماعی مان هم دیده ام! ما ایرانی ها زندگانی بسیار متصلب، کلیشه ای و محافظه کارانه ای داریم. در حالی که بسیاری از هنجارهای جامعه و سنت هایمان عملآ از کار افتاده اند و پاسخ گوی شرایط امروزیمان نیستند، اما جرآت تغییر آنها را نداریم! (2) گو اینکه حاضریم حیات – این تجربهء یکتا و تکرارناپذیرمان را – به راحتی قربانی باورهای عمومی و رسومات رایج و سنتی بکنیم! به این بیافزایید کاهش مراودات خانواده ها با هم را، که حتی در سنت دینی مان به اهمیت آن واقف بوده و تحت عنوان صلهء رحم، سعی در ترویج و تشویقش داشته اند. و باز به همهء اینها بیافزایید بالا رفتن آمار افسردگی ها در جامعه را ( که اگر احیانآ با نظرات من کاملآ موافق نیستید، مایلم به عنوان شاهدی بر مدعایم از آن نام ببرم ) که حاکی از عدم ارضاء درونی و روانی آدم ها از زندگی شخصی خودشان می باشد. همهء اینها نشان دهندهء نیاز ما به تغییرات اساسی اند، اما دریغ از شوری و تحرکی! که گویا جامعه از اثر افیونی در خماری است!
اما جذبه چیست؟ وجد چیست؟ و چه فرقی با هم دارند. نمی خواهم اینجا از معنای این اصطلاحات نزد صوفیه که اهتمام زیادی به توصیف دقیق آنها داشته اند، صحبت کنم. اما این نکته را می گویم که وجد از این حیث که لزومآ ملازم با شادی و شعف نیست، اعم از جذبه است. و در واقع پدران ما در مراسم نوحه خوانی و عزاداری های مذهبی، آن هنگام که در مصیبت فی المثل شهدای کربلا شانه هایشان از هق هق گریه بالا و پایین می رفت، در حقیقت نوعی از وجد را تجربه می کردند و پس از آن هم به قول خودشان سبک می شدند. به عبارت دیگر حتی – با همهء این توصیفات – مذهب سنتی ما این نوع وجد را روا دانسته بود و باعث پاکی روح و آرامش روان می شمرد. اما ما، نیمه متجددین نیمه سنتی دیگر – گذشته از اینکه از گریه خسته شده ایم – به علت عدم اعتقادمان قادر به تجربهء این حالت هم نیستیم. در یک کلام، من معتقدم دچار مشکل ابراز احساسات طبیعی خود هستیم و این احساسات هر چه در ما قوی تر و شدیدتر باشد، در ابراز و اظهار آن – با توجه به جو سنتی حاکم بر جامعه با توضیح مختصری که عرض شد – مشکل بیشتری داریم. آیا این خطرناک نیست؟ در مقیاس جمعی، احساسات به درستی و ضابطه مند، تخلیه نشده، دیر نیست که به شکلی جنون آمیز و کنترل نشده فوران کنند و عواقب این طغیان هم بعید است که برای جامعه به تمامی مثبت باشد. در مقیاس فردی هم عدم ابراز احساسات نیرومند و تراکم آنها، به انواع افسردگی دامن می زند. پس چه باید کرد؟
متآسفانه همان طور که گفتم این مسآله آنچنان با ضروریات تاریخی ما در هم آمیخته است که فکر نمی کنم جز با تغییرات بنیادین – که با توجه به دفاع همه جانبهء هیآت حاکمه از سنت عمومآ و دین سنتی خصوصآ، احتمالآ تغییرات سیاسی را هم ناگزیر اقتضا می کند – قابل حل باشد. اما من برای حل کوتاه مدت این مشکل پیشنهادی دارم. چرا ما نباید خودمان در زندگی شخصی به دنبال وجد و جذبه باشیم و ابزار ایجاد آن را هم خود مستقیمآ فراهم کنیم؟ من به دوستانی چون خودم که ذاتآ از اهالی انجذاب و شورند – یعنی نیازی اساسی به تجربهء بزم های شورانگیز دارند و این نیاز با اعتقادات عرفانی آنها هم آمیختگی پیدا کرده است – پیشنهاد می کنم که در گروههای چند نفره به دنبال موسیقی بروند و در این راه اهتمام داشته باشند و از هیچ چیز هم نترسند! شاید این راه حل برای همه عملی نباشد و آن را سخت ارزیابی کنند، ولی خوب است بدانیم هر تحول بزرگی از جانهای شیفته و سرشار آغاز شده است. تا بعد...
---------------------------------------------------------------------------------
1- آقای دکتر محمد کاظم یوسف پور، در نقد صوفی، از این سه بزرگ عرفان و معنویت فرهنگ ما تحت عنوان سماع باره گان ( :شیفته گان موسیقی، کسانی که به موسیقی آمیخته و عادت کرده اند ) نام می برد و ضمن نقل حکایات و توضیحاتی در این باره، در خصوص مولانا می نویسد: " ... که آسمان بر سماع باره تر از او سایه نیافکنده است!" ص 286.
2- قطعآ شرح این موضوع خود حدیث مفصلی می شود. اما اینجانب هنگام نگارش این سطور، سنت های دست و پاگیر و سخت عقد و ازدواج را در نظر داشتم که علاوه بر ممانعت شرایط اقتصادی امروز از عمل به آنها، به نظر حتی دون شآن انسان هم می آیند. مع الوصف همچنان، اصرار به رعایت آنها داریم!
-----------------------------------------------------------------------------------
متآسفانه ناچارم تا اطلاع ثانوی به-روز نکنم. این به خاطر امتحانات ارشد پایان امساله. قراره من با لیسانس مهندسی عمران، فلسفه امتحان بدم! ( یه جور اسکیزوفرنیه! جدی نگیرید!) ولی بدیهیه که به دوستان سر می زنم و مطالبشون رو می خونم. و ایمیل ها و پیغام هام رو هم چک می کنم. پس فعلآ...
کلمات کلیدی :