خرافات - دانشنامه دوستداران حقیقت

خرافات

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/4/2 2:49 عصر

کتاب: فروغ ابدیت، ج 1، ص 54

نویسنده: جعفر سبحانى

قرآن مجید،هدفهاى مقدس بعثت پیامبر اسلام را با جمله‏هاى کوتاهى بیان کرده است.یکى از آنها که شایان توجه بیشتر مى‏باشد،این آیه است:

«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم‏» (1)

«پیامبر اسلام تکالیف شاق،و غل و زنجیرهایى را که بر آنها است‏بر مى‏دارد».

اکنون باید دید مقصود از غل و زنجیرى که در دوران طلوع فجر اسلام،به دست و پاى عرب دوران جاهلیت‏بود،چیست؟مسلما مقصود،غل و زنجیر آهنین نیست،بلکه منظور همان اوهام و خرافاتى است که فکر و عقل آنها را از رشد و نمو بازداشته بود،و یک چنین گیر و بند که به بال‏فکر بشر بسته شود،به مراتب از سلسله آهنین،زیان‏بخش‏تر و ضرر بارتر است.زیرا زنجیرهاى آهنین پس از گذشتن مدتى،از دست و پا برداشته مى‏شود و فرد زندانى با فکر سالم و منزه از خرافات گام در زندگى مى‏گذارد،اما سلسله‏هائى که از اوهام و اباطیل،بسان رشته‏هاى سردرگم،به عقل و شعور و ادراک انسان پیچیده مى‏شود،چه بسا تا دم مرگ با انسان همراه مى‏باشد،و او را از هر گونه تلاش،حتى براى باز کردن این قید و بند،باز مى‏دارد.انسان با فکر سالم و در پرتو عقل و خرد مى‏تواند هر گونه قید و بند آهنین را در هم شکند،ولى فعالیت و تلاش انسان بدون فکر سالم و دور از هر گونه وهم و خیال،نقشى بر آب و عارى از فائده مى‏شود.

یکى از بزرگترین افتخارات پیامبر گرامى اینست که:با خرافات و اوهام و افسانه و خیال،مبارزه نمود،و عقل و خرد بشر را از غبار و زنگ خرافات شستشو داد.و فرمود:من براى این آمده‏ام که قدرت فکرى بشر را تقویت کنم،و با هر گونه خرافات به هر رنگ که باشد،حتى اگر به پیشرفت هدفم کمک کند سرسختانه مبارزه نمایم.

سیاستمداران جهان،که جز حکومت‏بر مردم غرض و مقصدى ندارند،پیوسته از هر پیش آمدى به نفع خود استفاده مى‏کنند.حتى اگر افسانه‏هاى باستانى و عقائد خرافى ملتى به ریاست و حکومت آنها کمک کند،از ترویج آن خوددارى نمى‏نمایند،و اگر آنان،افرادى متفکر و منطقى باشند،در این صورت به نام احترام به افکار عمومى و عقاید اکثریت،از افسانه‏ها و اوهام که با میزان و مقیاس عقل تطبیق نمى‏کند،طرفدارى مى‏کنند.

ولى پیامبر اسلام،نه تنها از آن عقائد خرافى که به ضرر خود و اجتماع تمام مى‏شد،جلوگیرى مى‏نمود،بلکه حتى اگر یک افسانه محلى،یک فکرى بى‏اساس به پیشرفت هدف او کمک مى‏کرد،با تمام قوا و نیرو با آن مبارزه نموده و کوشش مى‏کرد که مردم بنده حقیقت‏باشند نه بنده افسانه و خرافات.اینک از باب نمونه داستان زیر را مطالعه بفرمائید:

...یگانه فرزند ذکور حضرت پیامبر،به نام‏«ابراهیم‏»درگذشت.پیامبر در مرگ وى غمگین و دردمند بود،و بى‏اختیار اشگ از گوشه چشمان او سرازیرمى‏شد.روز مرگ او آفتاب گرفت،ملت‏خرافى و افسانه پسند عرب:گرفتگى خورشید را نشانه عظمت مصیبت پیامبر دانسته و گفتند:آفتاب براى مرگ فرزند پیامبر گرفته شده است. پیامبر این جمله را شنید،بالاى منبر رفت و فرمود:آفتاب و ماه،دو نشانه بزرگ از قدرت بى‏پایان خدا هستند و سر به فرمان او دارند،هرگز براى مرگ و زندگى کسى نمى‏گیرند.هر موقع ماه و آفتاب گرفت،نماز آیات بخوانید.در این لحظه از منبر پائین آمد،و با مردم نماز آیات خواند. (2)

فکر گرفتگى خورشید،به خاطر مرگ فرزند صاحب رسالت،گر چه عقیده مردم را سبت‏به وى راسختر مى‏ساخت،و در نتیجه به پیشرفت آئین او کمک مى‏کرد،ولى او هرگز راضى نشد که موقعیت او از طریق افسانه در دل مردم تحکیم گردد.

مبارزه وى با افسانه و خرافه،که نمونه بارز آن،مبارزه با بت پرستى و الوهیت هر مصنوع ممکن مى‏باشد،نه تنها شیوه دوران رسالت او بود،بلکه او در تمام ادوار زندگى،حتى در زمان کودکى با اوهام و خرافات مبارزه مى‏نمود.

روزى که سن محمد«ص‏»،از چهار سال تجاوز نمى‏کرد،و در صحرا زیر نظر دایه و مادر رضاعى خود«حلیمه‏»زندگى مى‏نمود،از مادر خود درخواست کرد که همراه برادران رضاعى خود به صحرا رود.«حلیمه‏»مى‏گوید:فرداى آن روز،محمد را شستشو دادم،و به موهایش روغن زدم،به چشمانش سرمه کشیدم،براى اینکه دیوهاى صحرا به او صدمه نرسانند،یک مهره یمانى که در نخ قرار گرفته بود،براى محافظت‏به گردن او آویختم.محمد«ص‏»مهره را از گردن درآورد و به مادر خود چنین گفت:مادر جان آرام،خداى من که پیوسته با من است،نگهدار و حافظ من است. (3)

خرافات در عقائد عرب جاهلى

عقائد تمام ملل و جامعه‏هاى جهان،روز طلوع ستاره اسلام،با انواعى از خرافات و افسانه‏ها آمیخته بود،و افسانه‏هاى یونانى و ساسانى بر افکار مللى که مترقى‏ترین جامعه آن روز به شمار مى‏رفتند،حکومت مى‏کرد.و هم اکنون در میان ملل مترقى شرق،خرافه‏هاى زیادى وجود دارد،که تمدن کنونى نتوانسته آنها را از قاموس زندگى مردم بردارد.رشد افسانه و خرافه به تناسب علم و فرهنگ،جامعه هر چه از نظر علم و فرهنگ عقب باشد،به همان نسبت‏خرافه و اوهام در میان آنها زیادتر خواهد بود.

تاریخ،براى مردم شبه جزیره،خرافه و افسانه‏هاى زیادى ضبط کرده است،و نویسنده کتاب‏«بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب‏» (4) ،بیشتر آنها را در همان کتاب،با یک سلسله شواهد شعرى و غیره گرد آورده است.انسان پس از مراجعه به این کتاب و غیر آن، با انبوهى از خرافات روبرو مى‏گردد که مغز عرب جاهلى را پر کرده بود.و این رشته‏هاى بى‏اساس،یکى از علل عقب افتادگى این ملت،از ملل دیگر بود.بزرگترین سد، در برابر پیشرفت آئین اسلام،همان افسانه‏ها بود،و از این جهت پیامبر با تمام قدرت مى‏کوشید که آثار«جاهلیت‏»را،که همان افسانه و اوهام بود از میان بردارد.هنگامى که‏«معاذ بن جبل‏»را به یمن اعزام نمود،به او چنین دستور داد:

«و امت امر الجاهلیة الا ما سنه الاسلام و اظهر امر الاسلام کله صغیره و کبیره‏» (5) یعنى:اى معاذ،آثار جاهلیت و افکار و عقاید خرافى را،از میان مردم نابود کن،و سنن اسلام را که همان دعوت به تفکر و تعقل است،زنده نما.

او در برابر توده‏هاى زیادى از عرب که سالیان درازى افکار جاهلى و عقائدخرافى بر آنها حکومت کرده بود،چنین مى‏گفت:«کل ماثرة فی الجاهلیة تحت قدمى‏» (6) یعنى:با پدید آمدن اسلام،کلیه مراسم و عقائد و وسائل افتخار موهوم،محو و نابود گردید و زیر پاى من قرار گرفت.

اینک براى روشن ساختن ارزش معارف اسلام،نمونه‏هایى را در این جا مى‏آوریم:

1-آتش افروزى براى آمدن باران:

شبه جزیره عربستان،در بیشتر فصول با خشکى روبرو است.مردم آنجا براى فرود آمدن باران،چوبهائى را از درختى به نام‏«سلع‏»و درخت زودسوز دیگرى،به نام‏«عشر»گرد مى‏آوردند و آنها را به دم گاو بسته،گاو را تا بالاى کوه مى‏راندند.سپس چوبها را آتش زده،به جهت وجود مواد محترقه در چوبهاى‏«عشر»،شعله‏هاى آتش از آنها بلند مى‏شد و گاو بر اثر سوختگى شروع به دویدن و اضطراب و نعره زدن مى‏کرد،و آنان این عمل ناجوانمردانه را،به عنوان یک نوع تقلید و تشبیه به رعد و برق آسمانى انجام مى‏دادند.شعله‏هاى آتش را به جاى برق،و نعره گاو را به جاى رعد، محسوب مى‏داشتند،و این عمل را در نزول باران مؤثر مى‏دانستند.

2-اگر گاو ماده آب نمى‏خورد،گاو نر را مى‏زدند:

گاوهاى نر و ماده را براى نوشیدن آب،کنار جوى آب مى‏بردند،گاهى مى‏شد که گاوهاى نر،آب مى‏نوشیدند ولى گاوهاى ماده لب به آب نمى‏زدند،آنان تصور مى‏کردند که علت امتناع،همان وجود دیوها است که در میان شاخهاى گاو نر جا گرفته‏اند و نمى‏گذارند گاوهاى ماده آب بنوشند و براى راندن دیوها به سر و صورت گاوهاى نر مى‏زدند. (7)

3- شتر سالمى را داغ مى‏زدند تا دیگرى بهبودى پیدا کند:

اگر در میان شتران،بیمارى پیدا مى‏شد،و یا قرحه و تاولى در لب و دهان آنها ظاهر مى‏گردید،براى جلوگیرى از سرایت این بیمارى،شتر سالمى را مى‏آوردند،لب و بازو و ران او را داغ مى‏کردند،ولى علت این کار روشن نیست،گاهى احتمال مى‏دهند که جنبه پیش‏گیرى داشته و یک نوع معالجه علمى بوده است،ولى از آن نظر که از میان شتران زیاد فقط به سر یک شتر چنین بلائى را مى‏آوردند،مى‏توان گفت که:یک عمل خرافى بوده و علل موهومى داشته است.

4- شترى را در کنار قبرى حبس مى‏کردند،تا صاحب قبر هنگام قیامت پیاد
ه محشور نشود:

اگر مرد بزرگى فوت مى‏کرد،شترى را در کنار قبر او در میان گودالى حبس مى‏کردند، و آب و علف به او نمى‏دادند،تا جان سپرد،و متوفى روز رستاخیز بر آن سوار شود،و پیاده محشور نگردد.

5-شترى را در کنار قبر پى مى‏کردند:

از آنجا که شخص متوفى،در دوران زندگى براى عزیزان و مهمانان خود،شتر نحر مى‏کرد،براى تکریم از متوفى و سپاسگزارى از او،بازماندگانش در پاى قبر او، شترى را به طرز دردناکى پى مى‏کردند.

اسلام چگونه با این خرافات جنگیده است؟

اینگونه اعمال(علاوه بر اینکه هیچ کدام با منطق و اندیشه علمى سازگار نیست، زیرا با افروختن آتش باران نازل نمى‏شود،و زدن گاو نر،تاثیرى در گاو ماده نمى‏گذارد،و داغ کردن شتر سالم باعث‏بهبودى شتر بیمار نمى‏گردد و همچنین...)،یک نوع زجر و ستم به حیوانات بوده است.اگر ما این عقائدو رفتار را با قوانین متقن اسلام که درباره حمایت از حیوانات وارد شده است مقایسه نمائیم،خواهیم گفت:این شریعت،نقطه مقابل افکار محیط بوده است.ما در این جا از میان دهها دستور اسلامى درباره حمایت‏حیوانات،فقط یک دستور کوتاهى را مى‏آوریم:

رسول اکرم‏«ص‏»مى‏فرماید:هر حیوان سوارى بر صاحب خود شش حق دارد:

1-در هر منزلى فرود آمد،آن را علوفه دهد.

2-اگر از آبى مى‏گذرد،آن را بر حیوان عرضه بدارد.

3-بر صورت او تازیانه نزند.

4-موقع سخن گفتن طولانى،بر پشت آن قرار نگیرد.

5-بار زیادتر از توانائى بر آن حمل نکند.

6-حیوان را به پیمودن راهى که از توانائى آن بیرون است،واندارد. (8)

6- کیفیت معالجه بیماران:

اگر کسى را عقرب و مار مى‏گزید،بر گردن مار و عقرب گزیده،زیور آلات طلائى مى‏آویختند،و معتقد بودند که اگر مس و قلع همراه خود داشته باشد مى‏میرد. بیمارى‏«هارى‏»را که معمولا از گاز گرفتن سگان بیمار به وجود مى‏آید،با مالیدن کمى از خون بزرگ قبیله بر موضع جراحت معالجه مى‏نمودند،و در شعر زیر این معنى منعکس است. (9) و اگر علائم جنون در کسى ظاهر مى‏گردید،براى راندن ارواح خبیثه به کثافات پناه برده،کهنه آلوده و استخوان مردگان را به گردن وى مى‏آویختند.براى اینکه بچه آنها دیوزده نشود،دندان روباه و گربه را به نخى بسته و به گردن بچه‏ها مى‏انداختند.هر گاه لب و دهان بچه‏ها کورک مى‏زد،مادر بچه،غربالى به سر مى‏گرفت و از خانه‏هاى قبیله،نان و خرما جمع مى‏کرد و آنها را به سگها مى‏داد،تا دانه و کورک لب و دهان فرزندش بهبودى پیدا کند،و زنان قبیله مواظبت مى‏کردند بچه‏هاى آنها از آن نانها و خرماها نخورند،که مبادا آنها نیز بهمین درد گرفتار شوند.

براى معالجه بیمارى جلدى مانند ریختن پوست‏بدن،آب دهن به آن مى‏مالیدند،اگر بیمارى شخصى ادامه مى‏یافت،تصور مى‏کردند که بیمار،حیوانى را مانند مار و غیره که متعلق به دیوها است کشته است.براى پوزش خواستن از دیوها،مجسمه‏هائى از گل به صورت شتر درست کرده و جو و گندم و خرما بر آن حمل نموده،در برابر سوراخ کوه مى‏گذاشتند و فردا به همان نقطه باز مى‏گشتند.اگر مى‏دیدند که بارها دستخورده است، آن را نشانه قبولى هدایا دانسته مى‏گفتند که بیمار خوب خواهد شد و در غیر این صورت،معتقد بودند که چون هدیه ناچیز بوده از این نظر مورد پذیرش دیوها واقع نگردیده است.

مبارزه اسلام با این خرافات

اسلام با این خرافه‏ها،از طرق مختلفى مبارزه کرده است.هنگامى که عده‏اى از اعراب بیابانى که با آویزه جادوئى و قلاده‏هایى که در آنها سنگها و استخوانها به بند کشیده مى‏شد،بیماران خود را معالجه مى‏کردند،خدمت رسولخدا«ص‏»شرفیاب شدند و درباره مداوا با گیاهان و داروهاى طبى پرسش نمودند،رسول اکرم فرمود:لازم است‏بر هر فرد بیمار سراغ دارو رود،زیرا خدائى که درد آفریده دارو نیز آفریده است. (10) حتى موقعى که سعد بن ابى وقاص بیمارى قلبى گرفت،حضرت فرمود:باید پیش‏«حارث کلده‏»طبیب معروف ثقیف بروید،سپس خود آن حضرت او را به داروى مخصوصى راهنمائى کرد (11) .

علاوه بر این،بیاناتى درباره آویزه‏هاى جادوئى،که فاقد همه گونه آثارند،وارد شده است.اینک،به نقل دو روایت در این باره اکتفاء مى‏ورزیم:

1-مردى که فرزند او دچار گلودرد شده بود،با آویزه‏هاى جادوئى وارد محضر پیامبر شد.پیامبر فرمود:فرزندان خود را با این آویزه‏هاى جادوئى نترسانید،لازم است در این بیمارى از عصاره‏«عود هندى‏»استفاده نمائید. (12) امام صادق‏«ع‏»مى‏فرمود:«ان کثیرا من التمائم شرک‏»،بسیارى از بازوبندها و آویزه‏ها شرک است. (13)

پیامبر و اوصیاء گرامى او با راهنمائى مردم به داروهاى زیاد،که همه آنها را محدثان بزرگ اسلام،تحت عنوان طب النبى و طب الرضا و...گرد آورده‏اند،بار دیگر ضربه محکمى بر این اوهام که گریبان عرب دوران جاهلیت را گرفته بود،وارد ساخته‏اند.

7-قسمت دیگرى از خرافات:

براى رفع نگرانى و ترس،از وسائل زیر استفاده مى‏کردند:موقعى که وارد دهى مى‏شدند و از بیمارى وبا،یا دیو مى‏ترسیدند،براى رفع ترس در برابر دروازه روستا،10 بار صداى الاغ مى‏دادند و گاهى این کار را با آویختن استخوان روباه به گردن خود، توام مى‏نمودند.و اگر در بیابانى گم مى‏شدند،پیراهن خود را پشت رو مى‏کردند و مى‏پوشیدند.موقع مسافرت که از خیانت زنان خود مى‏ترسیدند،براى کسب اطمینان نخى را بر ساقه و یا شاخه درختى مى‏بستند،موقع بازگشت اگر نخ به حال خود باقى بود، مطمئن مى‏شدند که زن آنها خیانت نورزیده است،و اگر باز،یا مفقود مى‏گردید،زن را به خیانت متهم مى‏ساختند.

اگر دندان فرزند آنان مى‏افتاد،آن را با دو انگشت‏به سوى آفتاب پرتاب کرده مى‏گفتند:آفتاب!دندانى بهتر از این بده.زنى که بچه‏اش نمى‏ماند،اگر هفت‏بار بر کشته مرد بزرگى قدم مى‏گذاشت،معتقد بودند که:بچه او باقى مى‏ماند و...

پى‏نوشت‏ها:

1. سوره اعراف/157.

2. «بحار الانوار»،ج 22/155.

3. مهلا یا اماه،فان معی من یحفظنی.«بحار»،ج 15/392.

4. نگارش سید محمود آلوسى،ج 2/286-369.

5. «تحف العقول‏»/25،و«سیره ابن هشام‏»،ج 3/412.

6. «سیره ابن هشام‏»،ج 3/412.

7. شاعر عرب زبان در این باره که گاو نر به جرم آب نخوردن گاو ماده زده مى‏شد، چنین مى‏گوید:

فانى اذا کالثور یضرب جنبه

اذا لم یعف شربا و عافت صواحبه

8. «من لا یحضره الفقیه‏»/228،همچنین براى آگاهى از روایات مربوط به حقوق حیوانات،به کتاب‏«الشؤون الاقتصادیه‏»/130-159،مراجعه فرمائید.

9. احلامکم لسقام الجهل شافیة×کما دماءکم تشفى من الکلب.

10. «التاج‏»،ج 3/178،یعنى این آویزها در رفع بیمارى مؤثر نیست.

11. «التاج‏»،ج 3/179.

12. «التاج‏»،ج 3/184.

13. «سفینه‏»،ماده‏«رقى‏».

منبع.http://www.hawzah.net




کلمات کلیدی :