آیین پیامبر(ص) پیش از بعثت - دانشنامه دوستداران حقیقت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیین پیامبر(ص) پیش از بعثت

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/4/2 3:45 عصر

این مطلب از نظر تاریخ مسلم است که:

اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت‏خود،لحظه‏اى در برابر بتها پرستش نکرد،و از آئین مشرکین وبت‏پرستان و سنتها و مراسم شرک‏آلود و غلط ایشان پیروى نکرد،و از«اکل میته‏»و ذبائحى که نام خدا بر آنها ذکر نشده بودنمى‏خورد،و اینکه در صحیح بخارى و مسند احمد بن حنبل آمده‏است که گویند:

براى رسولخدا(ص)سفره غذائى حاضر کردند،و زید بن‏عمرو بن نفیل (1) را نیز بر سر آن سفره خواندند،ولى زید از حضور برسر آن سفره خوددارى کرده گفت:

«انا لا آکل مما تذبحون على انصابکم،و لا آکل الا ما ذکر اسم‏الله علیه‏»

من از آنچه شما بر بتهاى خود ذبح میکنید نمى‏خورم و جز آنچه را نام‏خدا بر آن برده شده نخواهم خورد.و در نقل احمد بن حنبل هست که‏رسول خدا(ص)بر سر سفره‏اى با سفیان بن حارث غذا میخورد وزید از آنجا عبور کرد و آن دو او را به خوردن دعوت کردند و او چنین پاسخى داد... (2)

مخدوش و غیر قابل قبول است و از اینرو خود اهل سنت وآنها که صحیح بخارى را صحیحترین کتابهاى حدیثى میدانندنتوانسته‏اند آنرا بپذیرند و در صدد توجیه برآمده که از آنجمله‏سهیلى در کتاب‏«الروض الانف‏»گوید:

«کیف وفق الله زیدا الى ترک ما ذبح على النصب و ما لم یذکراسم الله علیه و رسوله(ص)کان اولى بهذه الفضیلة فى الجاهلیة‏لما ثبت من عصمة الله تعالى له‏» (3) یعنى چگونه خداوند به زید این توفیق را عنایت کرد که از خوردن‏ذبحى که براى بتها ذبح شده و یا نام خدا بر آن جارى نشده بود خوددارى‏کند،ولى به رسول خدا چنین توفیقى نداد،با اینکه رسول خدا(ص)به‏چنین فضیلتى سزاوارتر بود بخاطر عصمتى که از سوى خداى تعالى‏داشت:

و آنگاه درصدد پاسخ و توجیه برآمده و گوید:

«لیس فى الروایة انه قد اکل من السفره و بان شرع ابراهیم انما جاء بتحریم‏المیتة لا بتحریم ما ذبح لغیر الله تعالى فرید امتنع عن اکل ما ذبح لغیر الله براى رآه‏لا بشرع ما تقدم‏»

یعنى-در روایت نیامده که آنحضرت از آن سفره چیزى خورد،و از این گذشته‏شرع ابراهیم میته را حرام کرده بود نه آنچه را که نام خدا بر آن جارى نشده بود،و ازاینرو زید طبق راى خود از خوردن آن غذا خوددارى کرد نه بخاطر شریعت گذشته.

ولى براى خواننده محترم روشن است که این پاسخ نمیتوانداشکال و شبهه را از ذهن انسان رفع کند و بهتر آن است که اصل‏حدیث را که بگفته ایشان بر خلاف دلیلهائى است که عصمت‏رسول خدا(ص)را ثابت کرده مردود بدانیم و آنرا نپذیریم.

و همچنین حدیث‏«استلام اصنام‏»-دست و صورت مالیدن‏به بتها بعنوان تبرک و احترام-که در روایات ایشان آمده (4) وروایات دیگرى که حکایت از مشارکت آنحضرت در مراسم‏شرک‏آمیز آنها میکند همگى مردود و مخالف با مبانى و اصول خودآنها در باب نبوت آن بزرگوار است.

ثانیا از نظر تاریخ مسلم است که آنحضرت قبل از بعثت‏عبادتهائى از قبیل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهاى دیگرى‏انجام میداده چنانچه در حدیث عایشه و دیگران در ماجراى بعثت‏این جمله بود که:

«فکان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه‏»

و«تحنث‏»را به‏«تعبد»معنا کرده بودند.

و مرحوم فتال نیشابورى در روضة الواعظین گفته:

«رسول خدا(ص)از اول تکلیف روزه میگرفت و نمازمى‏گذارد،بعکس آنچه در میان قوم معمول بود و چون به سن‏چهل سالگى رسید خداوند بوسیله جبرئیل او را مامور به ابلاغ‏رسالت فرمود...» (5)

و اکنون با توجه به این دو مقدمه این بحث پیش آمده که آیارسول خدا(ص)در پیروى از مرام مقدس توحید و عمل به‏دستورات و اعمال دینى تابع چه شریعتى بوده؟آیا شریعت انبیاءگذشته و یا شریعت‏خود یعنى شریعت مقدس اسلام که بعدامامور به ابلاغ و اظهار آن گردید...و در آن وقت تنها خودآنحضرت مامور به پیروى و انجام اعمال آن بود...

و بنابر آنچه گفته شد تذکر این نکته در اینجا لازم است که‏به نظر نگارنده طرح این بحث‏بنحوى که در کتابهاى دانشمندان‏اسلامى اعم از دانشمندان شیعه و اهل سنت-آمده خالى از نوعى‏تسامح و بى‏دقتى نیست زیرا آن مسئله را به این نحو و با این‏عبارت طرح کرده و گفته‏اند:

«اعلم ان علماء الخاصه و العامه اختلفوا فى ان النبى(ص)

هل کان قبل بعثته متعبدا بشریعته ام لا...» (6) و یا این عبارت که از یکى از دانشمندان بزرگ اهل سنت‏است که میگوید:

«و قد اختلف العلماء فى تعبده قبل البعثه هل کان على شرع ام لا؟» (7) یعنى علماء اختلاف دارند در اینکه تعبد و انجام عبادتهاى آنحضرت پیش ازماجراى بعثت آیا بر طبق شرعى از شرایع بوده یا نه؟

و وجه تسامح و بى‏دقتى همین است که اعمال و عبادات آن‏بزرگوار بطور مسلم بر طبق شریعتى انجام میشده که آن شریعت‏یاشریعت پیمبران گذشته بوده و یا شریعت‏خود آنبزرگوار...

و شاید مرحوم علامه(ره)در شرحى که بر مختصر ابن حاجب‏نگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسى در بحار الانوار نقل کرده‏متوجه این مطلب بوده که بحث را اینگونه مطرح فرموده:

«اختلف الناس فى ان النبى(ص)هل کان متعبدا بشرع احد من الانبیاءقبله قبل النبوه ام لا...» (8) که براى اهل تحقیق روشن است که این عبارت از آن‏تسامح و اشکال خالى است و بهر صورت مسئله آنقدر مهم نیست‏که بیش از این مقدار وقت‏شما را بگیریم و این مقدار هم از باب تذکر بنظر لازم آمد.و بهتر آن است که به اصل بحث‏بازگردیم وبحث را اینگونه طرح کنیم که:آیا رسول خدا(ص)قبل از بعثت‏تابع چه شریعتى از شریعتهاى الهى بوده؟

جمعى معتقدند که آنحضرت تابع شریعتهاى پیمبران قبل ازخود بوده؟و گروهى نیز معتقدند که تابع شریعت‏خود یعنى‏شریعت اسلام بوده،با این توضیح که در آنزمان بدان حضرت‏وحى میشد و به اصطلاح‏«نبى‏»بود،و موظف بود بدانچه بر اووحى میشد بدان عمل کند،ولى‏«رسول‏»نبود و وظیفه نداشت‏آنها را بدیگران ابلاغ کند،تا سن چهل سالگى که به‏منصب رسالت مفتخر گردید و موظف شد این آئین مقدس رابدیگران نیز ابلاغ کند.

گروه اول نیز که عقیده دارند آنحضرت تابع شریعتهاى‏پیمبران قبل از خود بوده درباره آن شریعت و آن پیامبراختلاف نظر دارند و چهار نظریه درباره آن شریعت ذکر شده:

1-شریعت نوح علیه السلام 2-شریعت ابراهیم علیه السلام 3-شریعت موسى علیه السلام 4-شریعت عیسى علیه السلام

و در اینجا نظریه پنجمى هم ابراز شده و آن این است که‏گفته‏اند: هر چه نزد آنحضرت ثابت‏شده بود که شریعت است از آن‏پیروى کرده و بدان عمل میکرد و پیرو شریعت مخصوصى نبود.وبنظر میرسد غرض ورزى و دست‏سیاست‏بازان و قصه‏پردازان یهودو نصارى هم در این مسئله راه یافته باشد و براى اثبات اینکه‏شریعت اسلام پیرو همان شرایع یهود و نصارى است ورسول خدا(ص)نیز تابع موسى و عیسى بوده به این بحث دامن‏زده و احیانا اظهار نظرهائى کرده باشند زیرا آنها که باک‏نداشتند ابراهیم علیه السلام را یهودى یا نصرانى بخوانند هیچ‏باکى نداشتند که رسولخدا(ص)و سلاله ابراهیم علیه السلام رایهودى و یا نصرانى بدانند!و بهر صورت هر یک از دو دسته براى‏مدعاى خود دلیلهائى ذکر کرده‏اند و دانشمندان نیز آنها را درکتابهاى خود بتفصیل نقل کرده‏اند که فشرده‏اى از آنرا میتوانیددر بحار الانوار مجلسى(ره) بخوانید (9) و بنظر ما آنچه در میان‏دلیلهاى دسته اول(یعنى آنها که گفته‏اند رسول خدا تابع‏شریعتهاى قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث میباشد چند آیه‏قرآنى است و بقیه گفتارها اجتهادات و یا روایات ضعیفى است‏که از نقل آنها صرفنظر میکنیم.و به نقل همان آیات اکتفامى‏نمائیم:

1-آیه 90 از سوره انعام است که خداى تعالى پس از ذکرنام جمعى از پیمبران چون ابراهیم و فرزندان آن بزرگوار فرماید:

اولئک الذین هداهم الله فبهداهم اقتده آنها هستند که خداوند ایشانرا هدایت و راهنمائى فرمود،و تو نیز ازهدایت آنها پیروى کن...

و پاسخى که از استدلال به این آیه داده شده آن است که‏منظور از این هدایت و پیروى از آن همان اصول مورد اتفاق همه‏ادیان است نه فروع شرعیه زیرا پر واضح است که فروع در ادیان‏گذشته مورد اختلاف بوده...

نگارنده گوید:مؤید این پاسخ نیز همان نزول آیه است که‏پس از بعثت رسول خدا(ص)نازل گشته و میتوان گفت:این آیه‏ربطى به بحث ما که بحث از شریعت رسول خدا(ص)قبل ازبعثت میباشد ندارد...

و از همین پاسخ مى‏توان پاسخ استدلال به آیات دیگرى را نیزکه در اینباره شده است دانست مانند آیه:

شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ماوصینا به ابراهیم و موسى و عیسى،ان اقیموا الدین و لا تفرقوا فیه‏کبر على المشرکین ما تدعوهم الیه... (10) که با توجه به صدر و ذیل آیه بخوبى روشن میشود که منظور همان اصول عقایدى است که‏در همه ادیان بوده است...

و آیه شریفه ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا... (11) که منظور از پیروى‏«ملة ابراهیم‏»همان اصول عقلیه است نه‏فروع شرعیه،بدلیل آیه دیگرى که فرموده: و من یرغب عن‏ملة ابراهیم الامن سفه نفسه (12) و پر واضح است که بسیارى از فروع شرعیه آئین ابراهیم نسخ‏شده و اگر منظور از«ملة ابراهیم‏»همه اصول و فروع بود با توجه‏به این آیه نسخ آنها جایز نبود...

و آیه: انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبیین... (13) و بخصوص آیه اخیر که ظاهرا مربوط به اصل مسئله وحى وکیفیت آن است و ربطى به مسئله مورد بحث ما ندارد...

و اما دلیل گروه دیگر که گفته‏اند:رسول خدا(ص)پیروشریعت و آئین خود یعنى آئین مقدس اسلام بوده روایات بسیارى‏است که برخى از آنها صراحت در این مطلب دارد و از برخى با توجه به روایات و شواهد دیگر استفاده مطلب از آنها میشود که ازدسته نخست روایاتى است که صراحت دارد بر اینکه‏رسول خدا(ص)قبل از بعثت نیز«نبى‏»و پیامبر بوده.

1-مانند روایت مشهورى که در کتابهاى شیعه و اهل سنت‏آمده که رسول خدا(ص)فرمود:

«کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد» (14) من پیامبر بودم در وقتى که آدم میان روح و بدن بود...

و در برخى از کتابها این گونه نقل شده که فرمود:«کنت‏نبیا و آدم بین الماء و الطین‏»:و براى فهم بهتر این استدلال بایداین مطلب را نیز اضافه کرد که بعثت پیمبران الهى که برتر وخاتم آنها پیامبر بزرگوار اسلام بوده است مراحل و درجاتى داشته-چنانچه از روایات نیز استفاده میشود-که یکى از آن مراحل‏«نبوت‏»است و این مرحله قبل از مرحله رسالت‏بوده و مرحله‏نبوت آن بزرگواران مرحله‏اى بوده که از طریق فرشتگان و یا درخواب و یا از طریق الهام به آنها وحى میشده و دستورات و یاخبرهائى از جانب خداى تعالى به ایشان داده مى‏شد که مامور به‏عمل بدان میشدند ولى مامور به ابلاغ و رساندن آنها بدیگران‏نبودند و در این مرحله آنها«نبى‏»بودند نه رسول و براى درک بیشتر این مطلب به روایات زیر توجه کنید که در باب‏«طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة‏»از کتاب شریف کافى وجاهاى دیگر نقل شده مانند این روایت که کلینى(ره)بسند خوداز زید شهام روایت کرده که گوید:از امام صادق علیه السلام‏شنیدم که فرمود:«ان الله تبارک و تعالى اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان‏یتخذه نبیا و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان الله اتخذه‏رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله امامافلما جمع له الاشیاء قال:انى جاعلک للناس اماما» (15) براستى که خداى تعالى ابراهیم را به بندگى خویش برگرفت پیش ازآنکه به نبوت برگیرد،و خداى تعالى او را به نبوت خویش برگرفت پیش‏از آنکه به رسالت‏برگیرد،و به رسالت‏برگرفت پیش از آنکه بدوستى خودبرگیرد،و به دوستى برگرفت پیش از آنکه به امامت‏برگیرد و چون همه‏اینها را براى او گردآورد فرمود«من تو را براى مردم امام قرار دادم‏»و نیز بسندش از زراره روایت کرده که گوید: از امام باقرعلیه السلام معناى آیه شریفه‏«و کان رسولا نبیا»و فرق میان‏«رسول‏»و«نبى‏»را پرسیدم و آنحضرت در پاسخ من فرمود:

«النبی الذی یرى فی منامه و یسمع الصوت و لا یعاین الملک و الرسول‏الذى یسمع الصوت و یرى فى المنام و یعاین الملک...» (16) و نبى کسى است که در خواب(فرشته را)به‏بیند و صداى(او را)بشنود ولى‏به عیان فرشته را نبیند و رسول کسى است که صدا را بشنود و در خواب‏ببیند و در عیان نیز او را مشاهده کند.

و بسندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

«الانبیاء و المرسلون على اربع طبقات،فنبى منبا فى نفسه لا یعدوغیرها و نبى یرى فى النوم و یسمع الصوت و لا یعاینه فى الیقظه و لم‏یبعث الى احد...» (17) پیامبران و رسولان بر چهار طبقه هستند گاهى‏«نبى‏»است که تنها به او خبر رسیده و از او بدیگرى تجاوز نکند،وگاهى‏«نبى‏»است که در خواب ببیند و صدا را بشنود و در بیدارى‏نه‏بیند و بسوى دیگرى هم مبعوث نشده...

و روایت دیگرى که از یزید کناسى روایت کرده که گوید:

از امام باقر علیه السلام پرسیدم:آیا عیسى بن مریم در آنهنگام که‏در گهواره سخن گفت‏حجت‏خداى تعالى بر مردم زمان خود بود؟

امام علیه السلام در جواب من فرمود:

«کان یومئذ نبیا حجة لله غیر مرسل،اما تسمع لقوله تعالى حین‏قال انى عبد الله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا» (18) وى در آنروز«نبى‏»و حجتى بود از سوى خدا ولى‏«مرسل‏»و فرستاده بسوى کسى نبود،آیا این گفتار خداى تعالى را نشنیده‏اى‏آنهنگام که عیسى گفت‏«من بنده خدایم که کتاب بمن داده و مرا«نبى‏»قرارم داده‏».و از روایت اخیر و استشهاد به آیه قرآنى‏بخوبى معلوم میشود که مقام نبوت مقامى است که ممکن است‏به پیمبران در گهواره نیز داده شود چنانچه به عیسى علیه السلام‏داده شد... (19) و بخصوص با توجه به روایاتى که خداوند هیچ‏فضیلت و کرامت و معجزه‏اى به پیامبرى از پیمبران خود عطانفرمود جز آنکه آنرا به رسول خدا(ص)نیز عطا فرمود مانند روایت‏مفصلى که از ارشاد القلوب دیلمى نقل شده که امیر المؤمنین‏علیه السلام بمردى یهودى که در اینباره سئوال کرد فرمود:

«فو الله ما اعطى الله عز و جل نبیا و لا مرسلا درجة و لا فضیلة‏الا و قد جمعها لمحمد(ص)و زاده على الانبیاء و المرسلین‏اضعافا...» (20) بخدا سوگند که خداى عز و جل به هیچ نبى و مرسلى درجه و فضیلتى‏عطا نفرمود،جز آنکه آنرا براى حضرت محمد(ص)گرد آورده و بلکه چند برابر آنها افزوده است...

2-دلیل دوم،سخن امیر المؤمنین علیه السلام است در«خطبه قاصعه‏»که در نهج البلاغه و کتابهاى دیگر از آنحضرت‏نقل شده که درباره رسول خدا(ص)فرمود:

«و لقد قرن الله به(ص)من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من‏ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره‏»خداى تبارک و تعالى از لحظه‏اى که پیغمبر را از شیر گرفتندبزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او فرمود تا اخلاق نیکو و صفات‏پسندیده را به وى بیاموزد...و معناى تعلیم فرشته جز همان نبوت چیزدیگرى نیست.

و در چند روایت در اصول کافى آمده که منظور از«روح‏»در آیات سوره شورى و اسراء یعنى آیه شریفه و کذلک اوحیناالیک روحا من امرنا (21) و آیه یسئلونک عن الروح قل الروح من‏امر ربى (22) همین فرشته بوده،که یکى از آنها روایت زیر است‏که کلینى بسند خود از ابى بصیر روایت کرده که گوید:از امام‏صادق علیه السلام تفسیر«روح‏»را در آیه‏«یسئلونک عن الروح‏»پرسیدم و آنحضرت فرمود:«خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل،کان‏مع رسول الله(ص)و هو مع الائمه و هو من الملکوت‏» (23) 252 یعنى این روح،خلقى است از مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئیل ومیکائیل که بهمراه رسول خدا(ص)بوده و همراه امامان نیز هست و او ازعالم ملکوت(و مجردات و فرشتگان)است.و در روایتى که صفار درکتاب بصائر الدرجات روایت کرده اینگونه است که امام صادق‏علیه السلام فرمود:

«ان الروح خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل،کان مع‏رسول الله(ص)یسدده و یرشده و هو مع الاوصیاء من بعده‏».

و بلکه در پاره‏اى از روایات آمده که‏«روح القدس‏»که‏نامش در قرآن کریم و در روایات آمده نام همین فرشته بود نه نام‏جبرئیل و نام جبرئیل روح الامین است که در قرآن کریم نیزآمده است.

نگارنده گوید:با توجه بدانچه ذکر شد بنظر میرسد این قول‏دوم نزدیک‏تر به ذهن و اولى به پذیرفتن و قبول باشد و از نظر عقل‏و نقل مانعى براى پذیرفتن آن بنظر نمیرسد.

پى‏نوشتها:

1-زید بن عمرو بن نفیل از حنفاء بوده است که در گذشته بتفصیل در مقاله‏اى جداگانه‏شرح حالش را ذکر کردیم.

2-الصحیح من السیره ج 1 ص 158.

3-الروض الانف ج 1 ص 256.

4-الصحیح من السیره ج 1 ص 160.

5-بنقل از کتاب جنه الماواى قاضى طباطبائى.

6-بحار الانوار ج 18 ص 271.

7-سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 391.

8-بحار الانوار ج 18 ص 271.

9-بحار الانوار ج 18 ص 271-281.

10-سوره شورى آیه 13.

11-سوره نحل آیه 123.

12-سوره بقره آیه 130.

13-سوره نساء آیه 163.

14-الغدیر ج 9 ص 287،بحار الانوار ج 18 ص 278.

15-الاصول من الکافى باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة ج 2.

16-الاصول من الکافى باب الفرق بین الرسول و النبى و المحدث ج 1.

17-الاصول من الکافى باب طبقات الانبیاء و الرسل.

18-بحار الانوار ج 18 ص 278.

19-در میان پیمبران الهى پیغمبران دیگرى نیز بوده‏اند که در کودکى و نوجوانى به مقام‏نبوت رسیده‏اند مانند عیسى که خداوند درباره‏اش فرمود«و آتیناه الحکم صبیا»و یوسف‏که خداوند درباره‏اش فرمود«و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هذا»و بگفته بسیارى از مفسران‏منظور از این وحى،وحى نبوت بوده.

20-بحار الانوار ج 16 ص 341.

21-سوره شورى آیه 52.

22-سوره اسرى آیه 85.

23-بحار الانوار ج 18 ص 256.

!

درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 2 صفحه 238

رسولى محلاتى

 منبع.http://www.hawzah.net




کلمات کلیدی :