محمد صلى الله علیه و آله پیرو شریعت پیامبر دیگرى نبوده است
دراعتقاد ما جامعه شیعه و پیروان خاندان نبوت، پیغمبر اسلام از آغاز زندگى و پیش از آن که رسما پیغمبرى خود را اعلام کند، معصوم و پیغمبر بوده است. خواوند روح القدس را مامور حفاظت او کرده بود، و در مدت چهل سال پیش ازرسالت و بعثت، با شریعتخود عمل مىکرد. بنابر این پیرو دین و شریعت پیغمبر دیگرى نبوده است.
کتاب خدا (قرآن) و سنتخود آن حضرت نیز گواه بر آن است.
دلیل ما از قرآن مجید نخست این آیه شریفه است: «بدین گونه ما روح را براى اینکه وحى ما را به تو برساند به فرمان خود به سوى تو فرستادیم، در آن وقت تو نمى دانستى کتاب آسمانى چیست و ایمان کدام است» (1)
آنچه ازکتاب و سنت در تفسیر آیه مزبور استفاده مىشود این است که روح، در این آیه «روح القدس» است، نه جبرئیل.
خدا روح القدس را مامور حفاظت پیغمبر و ائمه معصومین کرده بود. این آیه گواه ماست: «خداوند مراتبى دارد، و داراى عرش عظیم است، روح را به امر خود بر هر کسى از بندگانش که بخواهد مىفرستد، تا مردم را از روز برخوردها (قیامت) بترساند» (2) رفیع الدرجات دوالعرش یلقى الروح من امره على من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق. (سوره مؤمن آیه 15)
از آیات قرآنى استفاده مىشود که القاى «روح القدس» مشترک بین انبیا و رسولان بوده است. یعنى خدا او را مامور حفاظت و مراقبت از همه آنها کده بود. روایات شیعه مىگوید: پس از آخرین پیامبر «روح القدس» مامور نگهدارى و حفاظت از ائمه اطهار بوده است. در روایاتى که کلینى در «کافى» نقل مىکند امام على االنقى (علیه السلام) مىگوید: پس از پیغمبر خاتم دیگر روح القدس به آسمان برنگشت و او در میان ماست.
امیر مؤمنان على (علیه السلام) درنهج البلاغه مىفرماید: از لحظهاى که پیغمبر را از شیر گرفتند خدا بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او نمود تا اخلاق برجسته و صفات پسندیده را شب و روز به وى بیاموزد. من پیوسته در کنار پیغمبر بودم، هر روز ازصفات ممتازش دانشى به من مىداد، و امر مىکرد در هرکارى از وى پیروى کنم پیغمبر (پیش از بعثت) مدتیر در هر سال در کوه حرا به سر مىبرد. در آن حال من او را مىدیدم، ولى دیگر جز من او را نمىدید. (3)
از این سخن على (علیه السلام) کاملا پیداست که پیغمبر پیش از بعثت هم حالت پیغمبرى داشته است ولى مامور نبوده قوم را باخبر گرداند. این کار به طور رسمى در چهل سالگى حضرت اتفاق افتاد که شرح آن را خواهیم نگاشت.
درباره عیسى بن مریم هم قرآن مىگوید: او در گهواره پیغمبر بود. یحیى نیز در همان زمان کودکى، پیغمبر بوده است. بنابراین پیغمبر خاتم که از آنها برتر استبه طریق اولى باید قبل از بعثتو رسالت ظاهرى داراى مقام نبوت باشد. باید توجه داشت که «نبى» با «رسول» فرق دارد.
نبى کسى است که از جانب خدا اخبار غیبى به وى مىرسد، یا به وسیله جبرئیل و یا روح القدس. ولى رسول کسى است که باید اخبار الهى را به مردم برساند، و رسالتخود را ایفا کند. عیسى و یحیى در زمان کودکى نبى و پیغمبر بودند، ولى در آن سن و سال براى تبلیغ و اداى رسالت، ماموریت نداشتند.
پیغمبر خاتم نیز چنین بود. او از آغاز کودکى به وسیله روح القدس با الهامات غیبى آشنائى داشت، و از تعالیم دینى و احکام آسمانى با خبر بود، و خود بر وفق آن عمل مىکرد، ولى مامورنبود آن را به آگاهى قوم برساند. این ماموریت در سن چهل سالگى به وى محول شد.
خداوند درباره عیسى مىفرماید: ما به عیسى پسر مریم علائم نبوت دادیم، و او را با روح القدس تایید کردیم. (4) که کاملا مىرساند، پیش از رسمیتیافتن مقام رسالتش با تاییدات الهى و ارتباط با روح القدس، مورد توجه خاص خداوند بوده است.
باید دانست که روح القدست جبرئیل نیست. زیرا خداوند درباره جبرئیل مىفرماید: «قرآن را روح الامین بر قلب تو نازل کرد» (5) و مىفرماید: «جبرئیل قرآن را بر قلب تو به امر خدا نازل کرد» (6)
بنابر این کا جبرئیل این بود که قرآن را بر قلب پیغمبر نازل مىکرد، نه این که خود وى مامور مراقبت از حضرت باشد. این ماموریت را روح القدس به عهده داشت.
محدث بزرگوار کلینى در «کافى» از ابوبصیر ار امام صادق (علیه السلام) روایت مىکند که در تفسیر آیه «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا» فرمود: خداوند فرشتهاى بزرگتر از جبرئیل و میکائیل خلق نمود، و او با رسول خدا بود. به وى خبر مىداد و او را حفظ مىکرد، و بعد از آن حضرت، با ائمه است.
براى اطلاع بیشتر از چگونگى وضع پیغمبر قبل از بعثت لازم است. آنچه را شیخ طوسى - سرآمد فقهاى شیعه و دانشمندان عالیقدر اسلامى متوفاى سال 460 هجرى - درکتاب پرارج «عدة الاصول» گفته است، در اینجا بیاوریم; شیخ طوسى مىنویسد: « پیغمبر نه قبل از نبوت و نه بعد از آن پیرو دین پیغمبران پیش از خود نبوده است. هر عملى را که او انجام مىداده، ازجانب خدا به وى الهام مىشده است.قبل از بعثت امور خاصى به آن حضرت وحى مىشد.» عموم دانشمندان شیعه در این خصوص اتفاق نظر دارند، و اجماع آنها نیز حجت است.
بیشتر متکلمان عدلیه (یعنى معتزله و شیعه) مانند ابوهاشم و ابوعلى (جبائى) عقیده دارند که پیغمبر تابع شریعت پیش از خود نبوده است. بلکه آنچه عمل مىکرده استبه خود وى وحى مىشده است.
دلیل ما این است که پیغمبر اسلام به اعتقاد عموم مسلمین از همه انبیاء افضل بوده است. به همین جهت نیز نمىباید فاضل پیرو مفضول باشد.
اگر بگویند از کجا بدانیم که پیغمبر قبل از بعثت هم از سایر انبیا افضل بوده است؟ مىگوئیم که هیچ کس فضلیتحضرت را مربوط به وقت معینى ندانسته است. بلکه گفته است پیغمبر در تمام دوران زندگى از ولادت تا وفات از همه انبیاء افضل و برتر بوده است.
ادلهاى که مخالفین دارند از جمله این آیه است: «آن گاه به تو وحى کردیم که از آیین پاک ابراهیم پیروى کن» (7) آیه دوم; «پس با هدایت آن پیغمبران، پیروى کن» (8)
آیه سوم; «ما تورات را نازل نمودیم که در آن هدایت و نور است، و پیغمبران حکم به آن مىکنند» (9) به نظر مىرسد این سه نظر آها را تایید کند و برساند که پیغمبر وضیفهه داشته است که از ادیان سابق پیروى نماید.
ولى باید توضیح داد که «ملت ابراهیم» توحید و عدل بوده نه احکام و قوانین دینى. بنابر این ترجمه آیه آن است: «اى پیغمبر! به تو وحى کردیم که در یکتا پرستى و عدالت گسترى ازآئین ابراهیم پیروى کن». به دلیل آیه; «هرکس از ائین ابراهیم سرباز زند، خود را به نادانى زده است» (10) در این آیه باز لفظ «ملت» با کهار رفته است، و مىدانیم که آنچه موجب مىشود کسى که از ملت ابراهیم سرباز زند و متصف به «سفاهت» گردد، عقلیات است. در آیه دوم نیز منظور از هدایت انبیاى سابق، استدلالهاى عقلى آنها براى اثبات توحید و یگانگى خداست که پیغمبر خاتم نیز باید از همان راه وارد شود و با همان منظق مردم را به خداى یگانه فراخواند.
راجع به آیه سوم باید گفت هدایت و نورى که در تورات بوده است، چیزى است که همه انبیا پیش از موسى و بعد از او بر اساس آن حکم مىکردند، و نمىتوان آن را حمل بر شرعیات کرد.
فتال نیشابورى دانشمند مشهور شیعه در کتاب معروفش «روضة الواعظین» مىنویسد: «طائفه شیعه اجماع دارند که پیغمبر پیش از بعثت درخفا پیامبر بود. از اول تکلیف روزه مىگرفت، نماز مىگزارد، عکس آنچه در میان قوم معمول بود. وقتى به سن چهل سالگى رسید، خداوند به جبرئیل امر نمود بر پیغمبر فرود آید و او را به طور آشکار مامور ایفاى مقام رسالتخود سازد».
میرزاى قمى از فقهاى بزرگ شیعه در کتاب«قوانین» در این باره مىنویسد: «حق این است که پیغمبر قبل از بعثت قمل به احکام شرع مىنمود، ولى نه به دین پیغمبران پیش از خود.زیرا ما آن حضرت را از همه انبیا برتر مىدانیم. اگر او پیرو دین قبل از خود بود، مىباید مفضول بر فاضل مقدم گردد، و آن هم از نظر عقلى درست نیست.
دیگر این که اگر پیغمبر تابع شرع قبل ازخود بوده است، یا این وظیفه از راه وحى به وى ابلاغ شده بود، و یا به وسیله علماى ادیان. اگر بگوئیم از راه وحى بوده مىباید قبل ازبعثت مرسل باشد و این درست نیست، و چنانچه علماى یهود و نصارا در آن نقشى داشتهاند، قطعا شایع مىشد، و یهود و نصارا به ان افتخار مىکرد، و موضوع مکتوم نمىماند.
علاوه شیعه و سنى روایت کردهاند که پیغمبر فرمود: «من در زمانى که آدم در بین آب و گل بود (یعنى وقتى که او را مىسرشتند) پیغمبر بودم» (11)
علاوه بر این وقتى عیسى در گهواره پیغمبر باشد، و یحیى در کودکى به مقام نبوت برسد، پغمبر نبودن خاتم انبیا قبل از بعثتبا افضلیت آن حضرت منافات دارد.
اینکه پیغمبر قبل از بعثت عمل به دین انبیاء سابق نمىنموده است، نیازى به ذکر ندارد. زیرا اگر چنین نباشد، مىباید پذیرفت که آن حضرت کمبود داشته است، که آن هم درست نیست. در اخبار هست که آن حضرت پیش از بعثتبعضى از اعمال و حج را معمول مىداشته است. بعد از بعثت نیز حق این است که تابع شریعت پیش از خود نبوده است. موافقتبا آنها در بسیارى از اعمال، عین متابعت نیست! آیات «ثم اوحینا الیک ان اتبع» و «فبهدیهم» و «شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا» همه و همه حمل بر اصول عقاید مىشود، نه فروع احکام و اعمال عبادى، وگرنه جایز نبود آن احکام نسخ شود. بخصوص با ملاحظه آیه «و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه».
همچنین منظور از«هدایت» در آیه «فبهدیهم اقتده» کلیه امورى است که همگان بر آن اتفاق دارند، و آن هم اصول عقاید است، چون در غیر این صورت ادیان مختلف بود. از همین جا پاسخ سایر آیاتى که مخالفین دستاویز قراردادهاند، هم آشکار مىگردد.
فخر رازى دانشمند مشهور سنى در کتاب «معالم اصول الدین» مىنویسد: «حق این است که محمد پیش از نزول وحى پیرو هیچیک از انبیا نبود. زیرا ادیان پیش ازدین عیسى به وسیله دین وى منسوخ شده بود. دین عیسى هم عنوان اصلى خود را به واسطه ناقلین آن که به خاطر اعتقاد به تثلیث کافر بودند، از دست داده بود. از این رو آنچه به نام دین عیسى مانده بود، اعتبار نداشت و نمىشد به آن اطمینان کرد. روى این اصل مسلم است که محمد پیش از بعثتبر دین هیچ کس نبوده است» (12) ]
به توجه به آنچه مسطور گشت مىگوئیم: پیغمبر اسلام قبل از بعثتبه آنچه فرشته مامور خود، «روح القدس» به وى تلقین مىکرد عمل مىنموده است، هر چند جزئیات آن اعمال را ندانیم و تاریخ و احادیث اسلامى نقل نکرده باشد.
او دراصول اعتقادى همچون ابارهیم خلیل یکتاپرستبوده است. همه انبیاء بعد از ابراهیمنیز چنین بودهاند، و به ورش او مىرفتند، و در فروع عملى تابع الهاماتى بوده که به وسیله روح القدس به وى مىرسیده و آن را معمول مىداشته است.
پس او قبل از بعثت مانند عیسى و یحیى نبى و پیغمبر بود، اما نه رسول و مامور به تبلیغ! رسالت وى در سن چهل سالگى بر فراز کوه حرا آغاز شد.
بهترین گواه بر این که پیغمبر قبل از بعثت مانند عیسى و یحیى پیغمبر بوده است، حالات و روحیات اوست که در تورایخ آمده است. زیرا این حالات و روحیات از کودکى و نوجوانى در محیط مکه و میان مردمى آنچنان،کاملا غیر عادى مىنماید، و نظیر آن از هیچیک از اقوام و بستگان خود او حتى عبدالمطلب جدش و عبدالله پدرش و ابوطالب عمویش که همگى یکتاپرست و موحد بودند، هم دیده نشده و نقل نکردهاند (13)
پىنوشتها:
1- (و کذلت اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الایمان (سوره شورى آیه 51)
2- (رفیع الدرجات دوالعرش یلقى الروح من امره على من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق. (سوره مؤمن آیه 15)
3- (و لقد قرن الله به صلى الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لى فى کل یوم من اخلاقه علما و نامرنى بالاقتداء به. و لقد کان یجاور فى کل سنة بحراء فاراه و لا یراه غیرى (خطبه فاصعه).)
4- (و اتینا عیسى بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس - سوره بقره آیه 87 و 252)
5- (نزل به روح الامین على قلبک سوره شعرا آیه 192)
6- (قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله على قلبک باذن الله. سوره بقره آیه 96)
7- (ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا سوره نحل آیه 123)
8- (فبهدایهم اقتده سوره انعام آیه 89)
9- (انا انزلنا التوریة فیها هدى و نورا یحکم بها النبیون. سوره مائده آیه44)
10- (و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه. سوره بقره آیه 130)
11- (کنت نبیا و آدم الماء و الطین.)
12- (حاشیه نقد المحصل (تلخیص المحصل) چاپ مصر ص 111)
13- (نگاه کنید به گفتار دانشمند محترم آقاى قاضى طباطبائى در کتاب «جنة الماوا».)
تاریخ اسلام صفحه 81
على دوانى
کلمات کلیدی :