تجدید بناى کعبه - دانشنامه دوستداران حقیقت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تجدید بناى کعبه

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/4/2 3:54 عصر

بنابر نقل مشهور سى و پنج‏سال از عمر شریف رسول خداگذشته بود که در اثر سیل و یا آتش‏سوزى که موجب ویرانى‏خانه کعبه شد داستان تجدید بناى کعبه در مکه معظمه پیش آمد،ورسول خدا نیز در آن شرکت جسته و در هنگامى که مى‏رفت تامیان طوائف مختلف قریش در مورد نصب حجر الاسود آتش‏اختلاف شعله‏ور شده و دست‏به کشتار یکدیگر بزنند خداى‏تعالى بوسیله آنبزرگوار جلوى این اختلاف و خونریزى را گرفت،بشرحى که ذیلا خواهید خواند.

و البته در مقابل این قول مشهور در پاره‏اى از روایات عمرآنحضرت را در آن موقع بیست و چهار سال و قبل از ازدواج باخدیجه (1) و در برخى کمتر از آن ذکر کرده،و به این تعبیر ذکرکرده‏اند«...لما بلغ رسول الله(ص)الحلم...» (2) که از این تعبیر استفاده مى‏شود که داستان مربوط به پانزده سالگى عمر رسول‏خدا بوده است.

طبق روایات مشهور و بلکه بگفته مرحوم علامه طباطبائى‏روایات متواتر و مقطوع:نخستین کسى که بناى کعبه بدست اوانجام شد ابراهیم خلیل علیه السلام بود (3) ،اگر چه در برخى ازروایات،بناى اولیه آنرا به آدم ابو البشر علیه السلام نسبت داده‏اندو در برخى نیز آنرا به شیث نسبت داده‏اند ولى خلاف مشهوراست پس از آن همچنان بر پا بود تا اینکه قومى از قبیله جرهم‏آنرا تجدید بنا کردند و چون دوباره رو بویرانى نهاد عمالقه آنراتجدید بنا کرده و بالاخره قصى بن کلاب جد اعلاى رسول خدا(ص)آنرا خراب کرده و بصورت اساسى و محکم آنرا تجدید بناکرد،و چنانچه برخى نوشته‏اند سقف آنرا نیز با چوبهائى از تنه‏درخت‏خرما و الوارهاى محکم دیگر پوشاند.

جانب دیگرى از ناحیه کعبه نیز خانه‏اى براى کارهاى خودو مرکزى براى مشورت و تصمیم‏گیرى در کارهاى‏مهم بنا کرد که به‏«دار الندوه‏»-خانه شورى-معروف شد.

ولى بر طبق نقل ابن هشام در سیره و روایت ابن اسحاق تازمانى که قریش در زمان رسول خدا بفکر تجدید بناى آن افتادندخانه کعبه سقف نداشت،و ارتفاع آن نیز چیزى بیش از قامت‏یک انسان بود،و عبارت سیره اینگونه است:

«فلما بلغ رسول الله(ص)خمسا و ثلاثین سنه اجتمعت قریش‏لبنیان الکعبه،و کانوا یهمون بذلک لیسقفوها و یهابون هدمها،وانما کانت رضما فوق القامه فارادوا رفعها و تسقیفها...» (4) بناى مزبور هم چنان تا زمان رسول خدا(ص)بر پا بود، وچنانچه گفته شد در سال سى و پنجم عمر آن بزرگوار بود که‏داستان تجدید بناى کعبه پیش آمد.

و علت اینکار را نیز مختلف نقل کرده‏اند و مشهور آن است‏که بدنبال بارانى سیل آسا و حرکت‏سیلى بنیان کن از کوههاى‏مکه و ویرانى قسمتى از خانه‏هاى مکه سیل مزبور بدرون خانه‏کعبه نفوذ کرد و موجب ویرانى قسمت‏هائى از آن گردید،و پس‏از فروکش کردن سیل قریش بفکر تجدید بناى آن افتاده و اقدام‏به اینکار کردند.

و در پاره‏اى از تواریخ آمده که سبب اینکار آن شد که زنى‏در کنار خانه کعبه بمنظور بخور دادن آن،آتشى روشن کرد که‏جرقه‏اى از آن آتش به جامه کعبه افتاد و آتش گرفت و در نتیجه‏مقدارى از دیوار آن نیز سوخت و قریش در صدد تجدید آن برآمد... (5) و برخى از تحلیل گران احتمال داده‏اند که این روایت‏ساخته بنى امیه است و انگیزه جعل نیز،موجه جلوه دادن وکاستن عظمت آن جنایت هولناکى است که بدستور یزید بن‏معاویه در منجنیق بستن خانه کعبه و سوزاندن آن در جنگ باعبد الله بن زبیر اتفاق افتاد،و بدنبال آن یزید از این جهان رخت‏بربست و مدتها آثار این ویرانى و سوختگى در خانه کعبه بود،وعبد الله بن زبیر براى تحریک مردم علیه بنى امیه آنرا بهمان حال‏گذارده بود،تا وقتى که در صدد تجدید بناى آن برآمد و آنراخراب کرده و از نو ساخت،و تصرفاتى نیز در آن کرد بشرحى که درذیل خواهد آمد.

و بهر صورت اصل داستان بگونه‏اى که ما در شرح زندگانى‏رسول خدا(ص)نوشته‏ایم اینگونه بود:

از اتفاقاتى که در این دوره از زندگى رسولخداصلى الله علیه و اله یعنى پس از ازدواج با خدیجه تا بعثت‏پیش آمد داستان تجدید بناى کعبه و حکمیت رسولخداصلى الله علیه و آله است که مورخین با اختلاف اندکى آنرانقل کرده‏اند،و اجمال داستان این بود که پس از آنکه سى و پنج‏سال از عمر شریف رسولخداصلى الله علیه و آله گذشته بود-یعنى ده سال پس از ازدواج باخدیجه-سیلى بنیان کن از کوههاى مکه سرازیر شد ووارد مسجد گردید و قسمتى از دیوار کعبه را شکافت وویران کرد،و-چنانچه ابن اسحاق گفته است-کعبه تا آن روزسقف نداشت و دیوارهاى اطراف آن نیز کوتاه بود و ارتفاع‏آن کمى بیشتر از قامت‏یک انسان بود و همین موضوع‏سبب شد تا در آن روزگار سرقتى در خانه کعبه واقع شود،و اموال و جواهرات کعبه را که در چاهى درون کعبه بودبدزدند،و با اینکه پس از چندى سارق را پیدا کردند واموال را از او گرفتند و دستش را بجرم دزدى بریدند،اماهمین سرقت،قریش را بفکر انداخت تا سقفى براى خانه‏کعبه بزنند،ولى این تصمیم به بعد موکول شد.

ویرانى قسمتى از خانه کعبه سبب شد تا قریش به‏مرمت آن اقدام کنند و ضمنا بفکر قبلى خود نیز جامه عمل‏بپوشانند و براى انجام این منظور ناچار بودند دیوارهاى‏اطراف را خراب کنند و از نو تجدید بنا کنند.

مشکلى که سر راهشان بود یکى نبودن چوب وتخته‏اى که بتوانند با آن سقفى بر روى خانه کعبه بزنند،ودیگر وحشت از اینکه اگر بخواهند دیوارها را خراب کنندمورد غضب خداى تعالى قرار گیرند و اتفاقى بیفتد که‏نتوانند اینکار را بپایان برسانند.

مشکل اول با یک اتفاق غیر منتظره که پیش‏بینى نکرده‏بودند حل شد و چوب و تخته آن تهیه گردید،و آن اتفاق‏این بود که یکى از کشتیهاى تجار رومى که از مصرمیآمد در نزدیکى جده بواسطه طوفان دریا-و یا در اثرتصادف با یکى از سنگهاى کف دریا-شکست و صاحب‏کشتى-که بگفته برخى نامش‏«یاقوم‏»بود-از مرمت واصلاح کشتى مایوس شد و از بردن آن صرفنظر کرد،قریش نیز که از ماجرا خبردار شدند بنزد او رفته و تخته‏هاى‏آنرا براى سقف کعبه خریدارى کردند و بشهر مکه آوردند.

در شهر مکه نیز نجارى قبطى بود که او نیز مقدارى ازمصالح کار را آماده کرد و بدین ترتیب مشکل کار از ین‏جهت‏برطرف گردید.

و مشکل دوم وحشتى بود که آنها از اقدام به خرابى وویرانى،و زدن کلنگ بدیوار خانه و تجدید بناى آن‏داشتند،و مى‏ترسیدند مورد خشم خداى کعبه قرار گیرند وبه بلائى آسمانى یا زمینى دچار شوند و بهمین جهت‏مقدمات کار که فراهم شد و چهار سمت‏خانه را براى‏خرابى و تجدید بنا میان خود قسمت کردند،جرئت اقدام‏بخرابى نداشتند تا اینکه ولید بن مغیرة بخود جرئت داد وکلنگ را دست گرفته و پیش رفت و گفت:خدایا تومیدانى که ما از دین تو خارج نشده و منظورى جز انجام‏کار خیر نداریم،این سخن را گفت و کلنگ خود را فرود آورد و قسمتى از دیوار را خراب کرد.

مردم دیگر که تماشا میکردند و جرات جلو رفتن‏نداشتند با هم گفتند:ما امشب را هم صبر مى‏کنیم اگربلائى براى ولید نازل نشد،معلوم میشود که خداوند بکار ماراضى است و اگر دیدیم ولید به بلائى گرفتار شد دست‏بخانه نخواهیم زد و آن قسمتى را هم که ولید خراب کرده‏تعمیر مى‏کنیم.

فردا که دیدند ولید صحیح و سالم از خانه بیرون آمد ودنباله کار گذشته خود را گرفت دیگران نیز پیش رفته‏روى تقسیم بندى که کرده بودند (6) اقدام بخرابى دیوارهاى‏کعبه نمودند.

قریش دیوارهاى اطراف کعبه را تا اساس خانه که‏بدست‏حضرت ابراهیم علیه السلام پایه‏گذارى شده بودکندند،در آنجا بسنگ سبز رنگى برخوردند که همچون‏استخوانهاى مهره کمر درهم فرو رفته و محکم شده بود وچون خواستند آنجا را بکنند لرزه‏اى شهر مکه را گرفت که ناچار شدند از کندن آن قسمت صرفنظر کنند و همان‏سنگ را پایه قرار داده و شروع به تجدید بنا کردند.

و در پاره‏اى از تواریخ است که رسولخدا صلى الله علیه‏و آله نیز در این عملیات بدانها کمک میکرد تا وقتى که‏دیوارهاى اطراف کعبه بوسیله سنگهاى کبودى که ازکوههاى مجاور میآوردند بمقدار قامت‏یک انسان رسید وخواستند حجر الاسود را بجاى اولیه خود نصب کنند دراینجا بود که میان سران قبائل اختلاف پدید آمد و هرقبیله‏اى میخواستند افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیب‏آنان گردد.

دسته‏بندى قبائل شروع شد و هر تیره از تیره‏هاى‏قریش جداگانه مسلح شده و مهیاى جنگ گردید..،فرزندان عبد الدار طشتى را از خون پر کرده و دستهاى خودرا در آن فرو بردند و با یکدیگر هم پیمان شده گفتند:تاجان در بدن داریم نخواهیم گذارد غیر از ما،کس دیگرى‏این سنگ را بجاى خود نصب کند،بنى عدى هم با ایشان‏هم پیمان شدند،و همین اختلاف سبب شد که کارساختن خانه تعطیل شود.

سه چهار روز بهمین منوال گذشت و بزرگان وسالخوردگان قریش در صدد چاره جوئى برآمده دنبال راه‏حلى مى‏گشتند تا موضوع را خردمندانه حل کنند که کاربجنگ و زد و خورد منجر نشود.

روز چهارم یا پنجم بود که پس از شور و گفتگو همگى‏پذیرفتند که هر چه ابو امیة بن مغیرة که سالمندترین افرادقریش بود راى دهد بدان عمل کنند و او نیز راى داد:

نخستین کسى که از در مسجد-که بطرف صفا بازمیشد-(و برخى هم گفته‏اند مقصود باب بنى شیبة بوده)

وارد شد در این کار حکمیت کند و هر چه او گفت‏همگى بپذیرند.

قریش این راى را پذیرفتند و چشمها به درب مسجددوخته شد.

ناگاه محمد صلى الله علیه و آله را دیدند که از در مسجدوارد شد،همگى فریاد زدند:این امین است که میآید،این محمد است!و ما همگى بحکم او راضى هستیم،وچون حضرت نزدیک آمد و جریان را به او گفتند فرمود:

پارچه‏اى بیاورید،پارچه را آوردند و رسولخداصلى الله علیه و آله آن پارچه را پهن کرد و حجر الاسود رامیان پارچه گذارد آنگاه فرمود:هر یک از شما گوشه آنرابگیرید و بلند کنید،رؤساى قبائل پیش آمدند و هر کدام‏گوشه پارچه را گرفتند-و بدین ترتیب همگى در بلندکردن آن سنگ شرکت جستند-و چون سنگ را محاذى‏جایگاه اصلى آن آوردند خود آنحضرت پیش رفته وحجر الاسود را از میان پارچه برداشت و در جایگاه آن‏گذارد،سپس دیوار کعبه را تا هیجده ذراع بالا بردند. و بدین ترتیب کار ساختمان کعبه بپایان رسید و نزاعى‏که ممکن بود به زد و خورد و کشت و کشتار وعداوت‏هاى عمیق قبیله‏اى منجر شود با تدبیر آنحضرت‏مرتفع گردید.

پى‏نوشتها:

1-و 2-سیره نبویه ابن کثیر ج 1 ص 270-274.

3-المیزان ج 3 ص 394.

4-سیره ابن هشام ج 1 ص 192.

5-سیره نبویه ابن کثیر ج 1 ص 274.

6-محمد بن اسحاق گفته:قریش براى ساختمان کعبه نزد خود اینگونه تقسیم‏بندى‏کردند:قسمتى که در کعبه در آن بود سهم بنى عبد مناف و بنى زهره گردید و ما بین‏رکن اسود و رکن یمانى سهم بنى مخزوم و قبائل هم پیمان ایشان.و قسمت پشت‏خانه کعبه در سهم بنى جمح و بنى سهم قرار گرفت.

و ساختن قسمت‏حجر اسماعیل،و حطیم را بنى الدار و بنى اسد بن عبد العزى وبنى عدى بن کعب بعهده گرفتند.

درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 2 صفحه 83

رسولى محلاتى

منبع.http://www.hawzah.net




کلمات کلیدی :