قبیله قریش
در میان دودمان اسماعیل که در نقاط مختلف عربستان سکونت ورزیدند این افراد مشهورند که بیشتر قبائل به نام آنها شهرت دارند و آل فلان یا بنى فلان خوانده مىشوند: قضاعه، عوف، اود، بکر بن وائل، قیس، عجل، ثعلبه، تیم اللات بن ثعلبه، تغلب، شیبان، مذحج، شرحبیل، حارث، ذهل، عدى، ثقیف، محارب، باهله، فزاره، فزاره، غطفان، هوازن، قشیر، عام، تمیم، مزینه، حنظله، کعب، جذام، لخم، عامله، قعین، رئاب،مخرمه، غفار، مدلج، جذیمة، غنم، غالب، لؤى، تیم، جشم و سعد. (1)
به طورى که سابقا یادآور شدیم عرب سیصد و شصت قبیله بود که در نقاط مختلف عربستان مىزیستند.شریفترین و محترمترین قبیله عرب «قریش» بود.چون آنها ساکن مکه بودند، و تولیت و حمایت کعبه را به عهده داشتند. به گفته یعقوبى «قریش» نام فهر بن مالک جد دهم پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) ء فهر لقب او بوده است. «قریش» یعنى فهر بن مالک در زمان پدرش مالک بن نضر علامات فضل در وى پدیدار گشت و پس از پدر به جاى او نشست، علت اینکه او را قریش گفتند مقام والاى او بود که قریش به همین معنا است، پس آنها که از اولاد نضر بن کنانه نیستند از قریش به شمار نمىروند. (2)
اعراب جاهلى مخصوصا مردم مکه و طایفه قریش نسبتبه قبیله و حفظ آن و تعهد و سوگند و پناه دادن به افراد،سخت پاىبند بودند. در حقیقت ضامن استقلال و عامل مهم و مؤثر بقاى آنها در بیابانهاى بىکران عربستان نیز همین جهات بود.
هنگام ظهور اسلام قریش که حدود دو قرن بود در مکه به سر مىبرد، 25 طایفه بودند، همچون بنى هاشم، بنى مخزوم، بنى امیه، بنى زهره، بنى کلاب، بنى عبدالدار، بنى اسد، بنى قوفل، بنى عبدالشمس، بنى جمح، بنى سهم، بنى عدى و...
سران قریش امور مربوط به کعبه و حفظ و حمایت از زائران خانه خدا و «دارالندوه» شوراى قبیلهاى خود را که محلى در مکه و قصى بن کلاب جد چهارم پیغمبر به منظور تبادل نظر و مشورت سران قریش تاسیس کرده بود، میان خود تقسسیم کرده بودند.
رسیدگى به کار کعبه و اداره امور آن، پذیرائى از مسافران و زوار خانه خدا تقسیم آب میان زائران، امورى بود که قریش عهدهدار آن بود. به همین جهت نیز قبیله قریش در تمام حجاز و یمن و نقاط عرب نشین و شرافت و نجابت مشهور بود. در میان شاخههاى قریش نیز از همه نجیبتر و شریفتر، تیره بنى هاشم بود که پیغمبر اسلام تعلق به آنها داشت، و از میان آنها برخاست.
پىنوشتها:
(1)تاریخ یعقوبى - جلد 1، ص 251 تا 278
(2)تاریخ یعقوبى - جلد 1، ص 266 تا 267
تاریخ اسلام صفحه 47
على دوانى
کلمات کلیدی :