محمد امین
کتاب: زندگانى حضرت محمد(ص) ص 85
نویسنده: رسولى محلاتى
مورخین نوشتهاند: ابو طالب بعد از سفر به شام و داستان بحیرا دیگر سفر تجارتى نکرد و بیشتر به حفاظت و تربیت رسول خدا(ص)همت مىگماشت، و در محافل بزرگان قریش و کارهاى اجتماعى او را با خود مىبرد، در اجتماعات او را شرکت مىداد و احیانا با او در کارها مشورت مىکرد و حتى نقل شده که در جنگهایى که گاه گاه اتفاق مىافتاد و به عنوانى پاى قریش به جنگ کشیده مىشد، آن حضرت را با خود مىبرد - که از آن جمله شرکت آن حضرت را در جنگهاى فجار ذکر کردهاند که براى ما از نظر تاریخى صحت آن به اثبات نرسیده و بلکه مورد تردید و شبهه است (1) - .
و چنانکه از خود آن حضرت نقل شده و مورخین نیز نوشتهاند: در این خلال چند سالى هم چوپانى کرد و گوسفندانى را که از پدر و مادرش بدو رسیده بود و یا از کسان نزدیکش بود به درههاى مکه مىبرد و مىچرانید و این خود وسیله دیگرى براى پرورش روح و اجتماع قواى فکرى و آماده ساختن خود براى هدایت و رهبرى مردم در آینده بود.
زیرا محیط صحرا و بیابان براى آن حضرت که به دنبال جاهاى خلوتى مىگشت تا بهتر بتواند فکر و تامل در کارها بکند محیطى آماده و مهیا بود و پرورش گوسفندانى که بى دفاعترین چهارپایان و ناتوانترین بهایم هستند تاثیر زیادى در قلب و روح وى براى تربیت افراد انسان و رهبرى فرزندان آدم داشت. و از همه بالاتر آنکه وسیله و فرصتخوبى بود تا از آن محیط شرک و آلوده به انواع مفاسد، فحشا، گناه، ظلم و بى عدالتى به محیطى آرام و دور از این مفاسد پناه برده و در آن زمانى که نمىتوانست عملا با آنها به مبارزه برخیزد و قدرت این کار را نداشتبه بیابان برود تا آن مظاهر فساد و مناظر رقتبار را نبیند.
و اینکه برخى از نویسندگان مسیحى در اینجا نیز نوشتهاند که«در دورهاى از عمر که اطفال دیگر، تمام اوقات خود را صرف بازى مىکنند محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود را صرف کار براى تحصیل معاش نماید آن هم یکى ازسختترین کارها یعنى گلهدارى (2) »علتى جز همان که در صفحات قبل گفتیم یعنى غرض ورزى و یا بى اطلاعى ندارد، زیرا همان گونه که گفتیم آن حضرت براى کسى گوسفند نمىچرانید و اجیر کسى نبود و گوسفند چرانى براى آن حضرت وسیله سرگرمى و پناه بردن به محیط آرام بیابان و فکر و تجمع حواس بیشتر بود.
بارى دیدنیهاى سفر تجارتى شام و پس از آن ورود در اجتماعات قریش و مشاهده رفتار آنها و اطلاع از جنگ فجار و کشت و کشتارهاى بیهوده و شنیدن قصاید افتخار آمیز شعراى نامى عرب در بازارهایى که به مناسبت اجتماعات و فصول در جاهایى مانند«عکاظ»و جاهاى دیگر تشکیل مىشد در روح کنجکاو رسول خدا(ص)که پیوسته از عادات زشت و تسلط جویانه قبایل عرب و مردم مکه رنج مىبرد اثر عمیقى مىگذارد و او را براى مبارزه با این همه اخلاق ناپسند که گریبانگیر اجتماع شده بود آماده مىساخت.
بیشتر دوست مىداشت تنها باشد و فکر کند و به اسرار و رموز زندگى و خلقت واقف شود و تا جایى که مىتوانستبا عادات ناپسندى که مىدید مبارزه مىکرد و اشتباهات اطرافیان را به آنها گوشزد مىنمود، در برخورد با مردم همیشه با مهربانى و خوش خلقى رفتار مىکرد، هرجا طرف معامله و داد و ستدى قرار مىگرفت جانب حق و عدالت را کاملا مراعات مىکرد و عملا راه و رسم زندگى صحیح انسانى را به مردم مىآموخت.
از همه بالاتر امانت و صداقت عجیبى بود که در زندگانى آن حضرت وجود داشت و در زندگى اجتماعى و برخوردها از او مشاهده مىشد، هیچگاه در خلوت و جلوت، در هیچ امر مالى و غیر مالى، در معاشرت با مردان و زنان، کوچکترین انحراف اخلاقى و خیانتى از او دیده نشد تا آنجا که هنوز سنین جوانى و دوران طوفانى زندگى را پشتسر نگذارده بود و شاید بیش از بیستسال از عمرش نگذشته بود که به«محمد امین»معروف شد و مردم مکه این لقب پرافتخار را به او دادند و هر کجا او را مىدیدند به همدیگر نشان داده و مىگفتند: - امین آمد!
حسن اخلاق و امانت و صداقت رسول خدا(ص)تدریجا زبانزد خاص و عام و نقل مجلس مردم در هر کوى و برزن گردید و آن حضرت را محبوب مردم مکه گردانید، و همین جریان سبب باز شدن صفحه جدیدى در زندگى آن بزرگوار شد و یکى از اسباب و علل ازدواج آن حضرت با خدیجه بود.
پىنوشت:
1. براى تحقیق بیشتر به تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 15، الصحیح من السیرة، ج 1، ص 95 مراجعه شود.
کلمات کلیدی :