سرپرستى ابوطالب
ابوطالب با عبد الله-پدر رسول خدا(ص)-از طرف پدر و مادر برادر بود و از عموهاى دیگرآنحضرت نسبتبه آنحضرت مهربانتر و علاقهمندتر بود.
و شاید به همین سبب نیز بود که عبد المطلب چه در زمانسلامت و چه در هنگام بیمارى و احتضار سفارش آنحضرت را به ابو طالب کرده و بالاخره هم کفالت آنحضرت را پس از مرگخود به ابو طالب سپرد،چنانچه در چند صفحه پیش از اینخواندید.
و در اسد الغابة چند قول در این باره نقل کرده مانند اینکهچون هنگام مرگ عبد المطلب فرا رسید پسرانش را جمع کرده وسفارش رسول خدا را به آنها کرد،و بدنبال آن زبیر و ابو طالب-دو تن از پسران عبد المطلب-درباره کفالت رسول خدا(ص)
قرعه زدند و قرعه به نام ابو طالب در آمد،و قول دیگر آن است کهاین انتخاب را خود عبد المطلب کرد و ابو طالب را براى کفالتآن حضرت انتخاب نمود چون ابو طالب در میان عموهاىآنحضرت مهربانتر از دیگران نسبتبه او بود،و قول سوم آناست که عبد المطلب در این باره مستقیما به ابو طالب وصیت کردو محمد(ص)را تحت کفالت او قرار داد،و قول چهارم آن استکه نخست زبیر از آن حضرت کفالت کرد و چون زبیر از دنیارفت کفالت آنحضرت را ابو طالب بعهده گرفت (1) که البته خودابن اثیر این قول آخر را از نظر تاریخى غلط دانسته و رد مىکند.
ولى در کتابهاى تاریخى و سیرههاى دیگرى که نوشته شده از این اقوال اثرى نیست و همگى نوشته و روایت کردهاند که:
عبد المطلب هنگام مرگ ابو طالب را کفیل رسولخدا(ص)قرارداده و به او در این باره وصیت کرد مانند سیره ابن هشام و تاریخطبرى و تاریخ یعقوبى و مروج الذهب و طبقات ابن سعد (2) ...
و در مناقب ابن شهر آشوب از کتاب اوزاعى داستان رابگونهاى دیگر نقل کرده و آن چنین است که مىگوید:
رسول خدا(ص)در دامان عبد المطلب زندگى مىکرد تا چون حدود صد ودو سال از عمر عبد المطلب گذشت (3) و رسول خدا(ص)هشتساله شدهبود.عبد المطلب پسرانش را جمع کرد و بدانها گفت:محمد یتیم است.اورا سرپرستى کنید و نیازمند است او را بىنیاز کنید و وصیت و سفارش مرادرباره او حفظ کنید!
ابو لهب گفت:من اینکار را خواهم کرد؟
عبد المطلب بدو گفت:شرت را از او باز دار!
عباس اظهار داشت:من این کار را به عهده خواهم گرفت؟
عبد المطلب-تو مرد خشمناکى هستى مىترسم او را آزار دهى!
ابو طالب-من این دستور را اجرا مىکنم و کفالت او را به عهده مىگیرم؟
عبد المطلب-آرى تو سرپرستى او را بعهده گیر!
و سپس بدنبال این سخن رو به محمد(ص)کرده و گفت:
«یا محمد اطع له»
اى محمد از وى اطاعت کن!
محمد(ص)گفت:«یا ابه لا تحزن فان لى ربا لا یضیعنى»!
-پدر جان غمگین مباش مرا پروردگارى است که تباهم نخواهد کرد(و بهحال خود وا نخواهد گذارد)و از آن پس ابو طالب او را در کنار خود گرفتو از وى حمایت کرد (4) ...
و بهر صورت عموم سیره نویسان و اهل تاریخ اشعارى نیز ازعبد المطلب در این باره نقل کردهاند که ابو طالب را مخاطبساخته و بدو مىگوید:
اوصیک یا عبد مناف بعدى بموحد بعد ابیه فرد فارقه و هو ضجیع المهد فکنت کالام له فى الوجد تدنیه من احشائها و الکبد فانت من ارجى بنى عندى لدفع ضیم او لشد عقد
در این اشعار عبد المطلب فرزندش ابو طالب را-که طبق ایناشعار نامش عبد مناف بوده-مخاطب ساخته و او را به حمایت و سرپرستى رسول خدا(ص)توصیه مىنماید.
درباره نام ابو طالب
اکنون که سخن بدین جا رسید این چند جمله را نیز دربارهنام ابو طالب بشنوید:
مسعودى در مروج الذهب-پس از نقل وصیت عبد المطلببدانگونه که گفته شد مىگوید البته در باره نام ابو طالباختلاف شده،که برخى آنرا عبد مناف دانسته و برخى هم عقیدهدارند که کنیه او همان نام او است و سپس داستانى ازامیر المؤمنین(ع)در این باره ذکر کرده و شعر زیر را هم ازعبد المطلب نقل مىکند که در مورد وصیت درباره رسول خدا(ص)
در شعر دیگرى(غیر از آنچه در بالا ذکر شد)گوید:
اوصیت من کنیته بطالب بابن الذى قد غاب لیس آئب
ولى مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب این شعر را نیز اینگونهروایت کرده:
وصیت من کنیته بطالب عبد مناف و هو ذو تجارب بابن الحبیب اکرم الاقارب بابن الذى قد غاب غیر آیب (5)
که ابو طالب نیز-طبق آنچه از اوصاف رسول خدا(ص)ازراهبها شنیده بود-در پاسخش گفت:
لا توصنى بلازم و واجب انى سمعت اعجب العجائب من کل حبر عالم و کاتب بان بحمد الله قول الراهب
این محدث بزرگوار پس از نقل این ابیات از کتاب شرفالمصطفى از ابو سعید واعظ روایت کرده که چون هنگام مرگعبد المطلب فرا رسید پسرش ابو طالب را طلبید و بدو گفت:
اى پسر تو بخوبى شدت علاقه و محبت مرا نسبتبه محمددانستهاى،اکنون بنگر تا چگونه وصیت مرا درباره او عملخواهى کرد.
ابو طالب در پاسخ گفت:
یا ابه لا توصنى بمحمد فانه ابنى و ابن اخى.
-پدر جان مرا به محمد سفارش نکن که او پسر من و برادر زاده من است؟
و بدنبال این روایت گوید:
چون عبد المطلب از دنیا رفت ابو طالب آنحضرت را بر خود و همه خاندانش در خوراک و پوشاک مقدم مىداشت. (6)
و ابن حجر عسقلانى در کتاب«الاصابه»در این باره گفتهاست:
ابو طالب بن عبد المطلب که به کنیهاش مشهور گردیده،نامش بنابر مشهورعبد مناف است و برخى هم نام او را«عمران»گفتهاند،و حاکم گفته:
بیشتر گذشتگان بر این عقیده بودهاند که نام او همان کنیه او است. (7)
پىنوشتها
1-اسد الغابة ج 1 ص 15.
2-سیره ابن هشام ج 1 ص 179.تاریخ طبرى ج 2 ص 32،تاریخ یعقوبى ج 2 ص 8،مروجالذهب ج 1 ص 313.طبقات ابن سعد ج 1 ص 118...
3-پیش از این گفته شد که در مدت عمر عبد المطلب در هنگام مرگ اختلاف است واین یکى از آن اقوال است.
4-مناقب آل ابیطالب(ط قم)ج 1 ص 35.
5-منظور از جمله«الذى قد غاب غیر آیب»در هر دو مورد ظاهرا«عبد الله»پدر رسولخدا(ص)است که به یثرب رفت و باز نگشت.
6-مناقب آل ابیطالب(ط قم)ج 1 ص 36.
7-الاصابه ج 1 ص 115.
درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد اول صفحه 231
رسولى محلاتى
کلمات کلیدی :