اسلام - دانشنامه دوستداران حقیقت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرپرستى عبدالمطلب

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/4/2 3:28 عصر

بعد از مرگ مادر رسول خدا(ص)در کنار جدش عبد المطلب وتحت‏سرپرستى و کفالت او قرار گرفت.

ابن اسحاق گفته است:

رسم چنان بود که براى عبد المطلب در کنار خانه کعبه فرش مخصوصى‏مى‏گستراندند و پسران وى در اطراف آن مى‏نشستند تا عبد المطلب بیاید،وبخاطر گرامى داشت و احترام وى کسى روى آن فرش نمى‏نشست.

گاه مى‏شد که رسول خدا(ص)-که در آنوقت پسرکى کوچک بودمى‏آمد و روى آن فرش مى‏نشست،عموهایش که چنان مى‏دیدند او رامى‏گرفتند تا از آن فرش دور سازند،ولى عبد المطلب که آن منظره رامشاهده مى‏کرد بدانها مى‏گفت:

«دعوا ابنى فو الله ان له لشائا»

-فرزندم را واگذارید که بخدا سوگند او را مقامى بزرگ است...

و سپس او را در کنار خود روى آن فرش مخصوص مى‏نشانید و دست‏برپشت او مى‏کشید و از حرکات و رفتار او خرسند مى‏شد (1) و ابن سعد در طبقات روایت کرده که پس از فوت آمنه،عبد المطلب رسول خدا(ص)را نزد خود برد و بیش از فرزندان‏خود نسبت‏به او محبت و مهر مى‏ورزید و او را بخود نزدیک‏مى‏کرد و در وقت تنهائى و خواب به نزد او مى‏رفت و از اومراقبت مى‏کرد...

و نیز روایت کرده که مردمى از قبیله‏«بنى مدلج‏»به‏عبد المطلب گفتند:از این فرزند محافظت کن که ما جاى پائى‏را شبیه‏تر از جاى پاى او با جاى پائى که در مقام‏«ابراهیم(ع)»است ندیده‏ایم،و عبد المطلب با شنیدن این سخن به ابو طالب‏گفت:بشنو که اینان چه مى‏گویند و ابو طالب نیز پس از شنیدن‏این گفتار از آن حضرت محافظت مى‏کرد.

و عبد المطلب به ام ایمن که از رسول خدا(ص)نگهدارى‏مى‏کرد و دایگى و پرستارى او را بعهده داشت مى‏گفت:از این‏فرزند من محافظت کن که اهل کتاب او را پیغمبر این امت‏مى‏پندارند.

و عبد المطلب چنان بود که غذائى نمى‏خورد جز آنکه‏مى‏گفت:پسرم را نزد من آرید،و او را نزد وى مى‏بردند. (2)

و در کتاب اکمال الدین صدوق(ره)بسندش از ابن عباس‏روایت کرده که گوید:

در سایه خانه کعبه براى عبد المطلب فرشى مى‏گستراندند که احدى بخاطرحرمت عبد المطلب بر آن جلوس نمى‏کرد و فرزندان عبد المطلب مى‏آمدند واطراف آن فرش مى‏نشستند تا عبد المطلب بیاید.و گاه مى‏شد که رسول‏خدا(ص)-در حالیکه پسر کوچکى بود-مى‏آمد و بر آن فرش مى‏نشست واین جریان بر عموهاى آن حضرت(که همان فرزندان عبد المطلب)بودندگران مى‏آمد و به همین جهت او را مى‏گرفتند تا از آن جایگاه و فرش‏مخصوص دور سازند و عبد المطلب که آن وضع را مشاهده مى‏کردمى‏گفت:

پسرم را واگذارید که او را مقامى بس بزرگ خواهد بود،و من روزى رامى‏بینم که او بر شما سیادت و آقائى خواهد کرد،و من در چهره اومى‏بینم که روزى بر مردم سیادت مى‏کند...

اینرا مى‏گفت و سپس او را برداشته و کنار خود مى‏نشانید و دست‏بر پشت‏او مى‏کشید و او را مى‏بوسید و مى‏گفت:من از این فرزند پاک‏تر وخوش‏بوتر ندیده‏ام...آنگاه متوجه ابو طالب-که با عبد الله از یک مادربودند-مى‏شد و مى‏گفت:اى ابو طالب براستى که براى این پسر مقام بزرگى است او را نگهدارى کن و از وى دست‏باز مدار که او تنها است وبراى او همانند مادرى مهربان باش که صدمه‏اى به او نرسد...

سپس او را بر دوش خود سوار مى‏کرد و هفت‏بار اطراف خانه طواف‏مى‏داد و نظیر این روایت‏بطور اختصار در کتابهائى نظیر مناقب ابن‏شهر آشوب و اصول کافى کلینى(ره)و جاهاى دیگر نقل شده. (3)

و در همین روایت اکمال الدین آمده که چون هنگام مرگ‏عبد المطلب فرا رسید بسراغ فرزندش ابو طالب فرستاد و چون وى‏در بالین او حاضر شد در حالى که عبد المطلب در حال احتضاربود و مى‏گریست و محمد(ص)روى سینه او قرار داشت‏بسوى‏ابو طالب متوجه شده و مى‏گفت:

«یا ابا طالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحید الذى لم یشم‏رائحة ابیه.و لم یذق شفقة امه.انظر یا ابا طالب ان یکون من‏جسدک بمنزلة کبدک...»

اى ابا طالب بنگر تا نگهدار این فرزندى که تک و تنها است و بوى پدر رااستشمام نکرده و مهر مادر را نچشیده است‏باشى بنگر تا همانند جگر خوداو را عزیز دارى...

«یا ابا طالب ان ادرکت ایامه فاعلم انى کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به،فان استطعت ان تتبعه فافعل و انصره‏بلسانک و یدک و ما لک فانه و الله سیسودکم...»

اى ابو طالب اگر روزگار او را درک کردى بدان که من نسبت‏به وضع اواز همه مردم بیناتر و داناترم و اگر توانستى از او پیروى کن و با دست وزبان و مال و دارائى خود،او را یارى نما که بخدا سوگند وى بر شماسیادت خواهد نمود...» (4)

وفات عبد المطلب]

بر طبق گفته مشهور از اهل حدیث و تاریخ،رسول خدا(ص)

هشت‏ساله بود که عبد المطلب در حالى که بگفته ابن اثیر دراسد الغابة بینائى خود را از دست داده بود (5) از دنیا رفت و در باره‏اینکه خود عبد المطلب در هنگام مرگ چند سال داشته اختلاف‏زیادى در تاریخ دیده مى‏شود که برخى عمر او را در هنگام وفات‏هشتاد و دو سال و برخى یکصد و چهل سال ذکر کرده‏اند (6) ،که تفاوت آنها حدود شصت‏سال مى‏شود،که البته اینگونه‏اختلافات در تاریخ گذشتگان تازگى ندارد،و در تاریخ وروایات نمونه‏هاى فراوانى دارد.

و گفته‏اند:خداوند به عبد المطلب ده پسر و شش دخترعنایت کرد که پسران عبارت بودند از:حارث،ابو طالب،حمزه،زبیر، عبد الله،عیذاق،مقوم،حجل،ابو لهب،عباس.که البته‏در برخى از اینها اختلاف نیز هست و یعقوبى در تاریخ خود«عیذاق‏»و«حجل‏»را یکى دانسته و دهمى را«قثم‏»دانسته‏است. (7) چنانچه برخى مقوم و حجل را یکى دانسته‏اند. (8) و شیخ صدوق(ره)بجز عباس عدد آنها را ده نفر ذکر کرده ومانند برخى دیگر فرزندى بنام‏«ضرار»نیز براى عبد المطلب ذکرکرده است. (9)

دختران او عبارتند از:عاتکة،امیمة،ام حکیم،برة،اروى،صفیة(مادر زبیر بن عوام)

پى‏نوشتها:

1-سیره ابن هشام ج 1 ص 168.

2-طبقات ابن سعد ج 1 ص 118.

3-مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 24 و 25 و اصول کافى ج 1 ص 448.

4-اکمال الدین(ط جدید)ج 1 ص 171-172.

5-اسد الغابة ج 1 ص 15.

6-طبقات ابن سعد ج 1 ص 119-و بحار الانوار ج 15 ص 162-تاریخ یعقوبى ج 2 ص 8.

7-تاریخ یعقوبى ج 1 ص 7.

8 و 9-خصال ج 1 ص 150.

درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد اول صفحه 217

رسولى محلاتى

منبع.http://www.hawzah.net




کلمات کلیدی :

<   <<   46   47   48   49   50   >>   >