درگذشت مادرپیامبر(ص)
پیش از این گفته شد که هاشم بن عبد مناف زنى از قبیلهبنى النجار مدینه را به همسرى گرفت که جد رسولخدا(ص) یعنىعبد المطلب از آن زن متولد شد،و از این رو پیامبر خدا با قبیلهبنى النجار مدینه قرابت نسبى داشت و دائیهاى پدرى و فامیلهاىدیگر ایشان در مدینه بسر مىبردند،و پس از آنکه حلیمهآنحضرت را به مکه آورد و به مادرش آمنه سپرد، آمنه فرزند عزیزخود را برداشته و براى زیارت قبر شوهرش عبد الله و دیدار خویشان وى به مدینه آورد.و در این سفر«ام ایمن»را نیز همراهخود بمدینه برد،و در مراجعت از همین سفر بود که آمنه درهنگامى که حدود سى سال از عمرش گذشته بود-چنانچهگفتهاند (1) -در جائى بنام«ابواء» (2) از دنیا رفت و بنابر نقل مشهورآن مخدره را در همانجا دفن کردند.
ابن سعد در کتاب«طبقات»خود روایت کرده که آمنه وام ایمن با دو شتر که همراه داشتند آنحضرت را به مدینه بردند ومدت یکماه در مدینه نزد خویشان خود ماندند و از خود آنحضرتنقل مىکند که رسول خدا بعدها که بمدینه هجرت کرد.
خانهاى را که در آن ورود و منزل کرده بودند و قبر پدرش عبد اللهدر آن خانه بود نشان مىداد و خاطراتى از روزهاى توقف درمدینه را بازگو مىکرد. (3)
و بدنبال آن نقل کرده که ام ایمن مىگفت:مردمى ازیهودیان مىآمدند و به آنحضرت نگریسته و من شنیدم که یکى ازآنها مىگفت:این پیامبر این امت است و هجرتگاه او همین شهر خواهد بود،و من این سخن را بخاطر سپردم.
وى گوید:پس از آن،آمنه رسول خدا(ص)را برداشته وبسوى مکه حرکت کرد و چون به«ابواء»رسیدند آمنه در همانجاوفات یافت و قبر او در همانجا است.
سپس ام ایمن آنحضرت را برداشته و با همان دو شترى کههمراه داشتند به مکه آورد،و ام ایمن در زمان حیات آمنه و پساز وفات او نیز از رسولخدا(ص)نگهدارى مىکرد.
ابن سعد دنباله داستان را اینگونه ادامه داده که رسولخدا(ص)در سفر حدیبیه به«ابواء»عبور کرد و به زیارت قبرمادر رفته و آنجا را مرمت نمود و در کنار قبر او گریست ومسلمانان نیز گریستند،و چون از آنحضرت در این باره پرسیدندفرمود: مهر و محبت او بیادم آمد و گریستم! (4)
نگارنده گوید:در اینجا تذکر دو مطلب لازم است:
1-این قسمت از حدیث پاسخ خوبى براى سخن دیگرى نیزکه مورد بحث واقع شده مىباشد،و آن سخن این است که برخىگفتهاند:گریه براى مردگان و همچنین زیارت قبور مردگانجایز نیست و در چند جا نیز نقل شده که عمر بن خطاب از گریه کردن براى مردگان نهى مىکرده و حتى دستور مىداد زنانى راکه براى مردگان خود گریه مىکنند با تازیانه بزنند (5) ،و از رسولخدا(ص)روایت کردهاند که فرمود:
«ان المیتیعذب ببکاء الحی» (6)
یعنى براستى که مرده بواسطه گریه زندگان شکنجه مىبیند...!
زیرا گذشته از اینکه عایشه در روایات بسیارى که دانشمنداناهل سنت از وى نقل کردهاند این حدیث را که از عمر و پسرشعبد الله بن عمر نقل شده بود تکذیب کرده و گفته است:آن دونفر خطا کرده و اشتباه شنیدهاند. (7) و مرحوم علامه امینى(قدسسره)روایات زیادى در این باره از کتابهاى معتبر اهل سنت نقلکرده (8) ،همانگونه که شنیدید با عمل خود رسولخدا(ص)دراینجا و در جاهاى بسیار دیگرى که خود بر مردگان مىگریستو یا به دیگران دستور گریه بر مردگان را مىداد،منافات دارد،که ان شاء الله در جاى خود ذکر خواهیم کرد،و در اینجا همینتذکر مختصر کافى است.
2-همانگونه که در این روایات خواندید و آنچه پیش از ایننیز در داستان وفات عبد الله آمده بود،و مشهور میان اهل تاریخ ومحدثین نیز همین است که عبد الله در مدینه از دنیا رفت و درهمانجا او را دفن کرده و قبرش در همانجا است. (9) و آمنه مادرآنحضرت نیز در«ابواء»از دنیا رفت و همانجا او را دفن کردند،ولى در برخى روایات و کتابهاى شیعه و اهل سنت آمده که قبرعبد الله و آمنه هر دو در مکه است و در برخى از آنها است کهتنها قبر آمنه در مکه است. (10) و مجلسى(ره)در بحار الانوار پس ازنقل چند حدیث از کتابهاى شیعه که ظهور در همین مطلب داردکه قبر آندو در شعب (11) مکه یا-قبرستان مکه-است و رسول خدادر این دو جا آمده و با آنها گفتگو کرده،گفته است:
این اخبار با آنچه مشهور است که پدر و مادر آنحضرت در غیر مکه از دنیارفتهاند مخالف مىباشد و جمع میان آنها ممکن استبدینگونه باشد که پس از فوت بدن آندو را به مکه منتقل کرده باشند-چنانچه برخى ازسیره نویسان گفتهاند-و ممکن است رسول خدا(ص)آندو را صدا زده وبصورت اعجاز روحشان-یا روح و بدنشان با هم در مکه-حاضر شدهباشد. (12)
نگارنده گوید:گذشته از اینکه مجلسى(ره)نام این برخى ازسیره نویسان را ذکر نکرده خیلى بعید بنظر مىرسد که با توجهبفاصله زیاد مدینه و همچنین ابواء با شهر مکه و بخصوص باوسائل نقلیه آنزمان چنین انتقالى انجام شده باشد،و چنان نیازىهم در کار نبوده که احتیاج به صدور معجزهاى در این باره باشدو الله اعلم.
و بهر صورت این بحث را رها کرده و بدنبال بحثخود بازمىگردیم.
و در بحار الانوار از کتاب«عدد»نقل شده که آمنه آنحضرترا در مدینه بخانه مردى از بنى عدى بن النجار برد و یک ماه درآنجا توقف کردند،و براى رسول خدا(ص)از آن توقف یک ماههخاطراتى بجاى مانده که از آن جمله فرمود:
در آن روزها مردى از یهود دیدم که بنزد من رفت و آمد مىکرد و دقیقا مرا زیر نظر مىگرفت تا اینکه روزى تنهائى مرا دیدار کرده پرسید:
-اى پسر،نامت چیست؟
گفتم:احمددر این وقت مرد یهودى نگاهى به پشت من کرد و شنیدم که مىگفت:
این پسر پیامبر این امت است،و سپس به نزد دائیهاى من رفت و جریان رابه آنها نیز گزارش داد،و آنها نیز به مادرم گفتند، و او بر حال من بیمناکشده و از مدینه خارج شدیم.
و از ام ایمن روایت کرده که گفت:روزى دو مرد از یهودیان مدینه هنگامنیمه روز به نزد من آمده و گفتند:
احمد را پیش ما بیاور،من آن حضرت را به نزد آنها بردم،و آن دو نفریهودى دقیقا او را زیر نظر گرفته و پشت و روى بدن آنحضرت را بررسىکردند،سپس یکى از آنها بدیگرى گفت:
«هذا نبی هذه الامة و هذه دار هجرته و سیکون بهذه البلدةمن القتل و السبى امر عظیم».
-این پیامبر این امت است و این شهر هم هجرتگاه او است و در آینده دراین شهر از کشتار و اسارت،داستان بزرگى اتفاق مىافتد (13) .
و بهر صورت ام ایمن آنحضرت را به مکه آورد،و هم چنان ازآنحضرت نگهدارى کرد و تا پایان عمر رسول خدا(ص) درخدمت آن بزرگوار بود،و تا پنجیا ششماه پس از رحلت رسول خدا(ص)نیز زنده بود و آنگاه از دنیا رفت.
و رسول خدا(ص)محبتها و خدمتهاى او را پیوسته یادآورىمىکرد،تا جائیکه بر طبق نقلى بدیدار او مىرفت و مىفرمود:
«ام ایمن،امى بعد امى» (14)
ام ایمن پس از مادرم،مادر من بود.
و بر طبق روایت کتاب«عدد»که مجلسى(ره)از آن نقلکرده پس از آنکه رسول خدا(ص)با خدیجه ازدواج کرد ام ایمنرا آزاد فرمود (15) و چون شوهر نداشت مسلمانان را به ازدواج با وىتشویق فرمود تا جائیکه بر طبق نقل کتاب«انساب بلاذرى»دراین باره فرمود:
من سره ان یتزوج امراة من اهل الجنة فلیتزوج امایمن» (16) کسى که دوست دارد با زنى از اهل بهشت ازدواج کند با ام ایمن ازدواجکند.
و بدنبال همین گفتار رسول خدا(ص)بود که زید بن حارثه (17) با او ازدواج کرد،و اسامة بن زید که بعدها از مسلمانان بزرگ ومشهور گردید و در چند مورد به ماموریتهائى از طرف رسولخدا(ص)مفتخر گردید،و فرمانده لشکر از سوى آنحضرت شدثمره و محصول همین ازدواج بود.
پىنوشتها:
1-سیرة المصطفى ص 47.
2-«ابواء»نام جائى است در چند میلى مدینه که از روستاهاى مدینه بشمار مىرفته وگویند فاصلهاش تا جحفة-از سمت مدینه-23 میل بوده.
3-الطبقات الکبرى ج 1 ص 116.
4-طبقات ابن سعد ج 1 ص 116-117.
5 و 6-الاصابه ج 3 ص 606 و کنز العمال ج 8 ص 118.
7-صحیح بخارى ابواب الجنائز صحیح مسلم ج 1 ص 344 سنن نسائى ج 4 ص 17.
8-الغدیر ج 6 ص 159-167
9-بلکه در تاریخ طبرى از واقدى روایت کرده که گفته است در این باره میان اصحاب مااختلافى نیست(تاریخ طبرى ج 2 ص 8).
10-طبقات ابن سعد ج 1 ص 117-و پاورقى سیرة ابن هشام ج 1 ص 168.اسد الغابة ج 1 ص 15.
11-شعب به معناى دره است و مکه داراى درههائى بوده که در اینجا ذکر نشده کدام شعبو دره هم بوده تنها در پاورقى سیره«شعب ابى ذر»ذکر شده.و در اسد الغابة«ابى رب»آمده که بنظر مىرسد تصحیف شده باشد.
12-بحار الانوار ج 15 ص 111.
13-بحار الانوار ج 15 ص 116.
14 و 15-قاموس الرجال ج 10 ص 387-بنقل از استیعاب
16-بحار الانوار ج 15 ص 116.
17-زید بن حارثه نیز کسى بود که از زمان ازدواج رسول خدا(ص)با خدیجه در خانهآنحضرت بود و چندین سال افتخار خدمتگزارى رسول خدا(ص)را داشت تا اینکه در جنگ موته بشهادت رسید به شرحى که ان شاء الله تعالى در جاى خود مذکور خواهد گردید.
درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد اول صفحه 209
رسولى محلاتى
کلمات کلیدی :