اسلام - دانشنامه دوستداران حقیقت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درگذشت مادرپیامبر(ص)

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/4/2 3:27 عصر

پیش از این گفته شد که هاشم بن عبد مناف زنى از قبیله‏بنى النجار مدینه را به همسرى گرفت که جد رسولخدا(ص) یعنى‏عبد المطلب از آن زن متولد شد،و از این رو پیامبر خدا با قبیله‏بنى النجار مدینه قرابت نسبى داشت و دائیهاى پدرى و فامیلهاى‏دیگر ایشان در مدینه بسر مى‏بردند،و پس از آنکه حلیمه‏آنحضرت را به مکه آورد و به مادرش آمنه سپرد، آمنه فرزند عزیزخود را برداشته و براى زیارت قبر شوهرش عبد الله و دیدار خویشان وى به مدینه آورد.و در این سفر«ام ایمن‏»را نیز همراه‏خود بمدینه برد،و در مراجعت از همین سفر بود که آمنه درهنگامى که حدود سى سال از عمرش گذشته بود-چنانچه‏گفته‏اند (1) -در جائى بنام‏«ابواء» (2) از دنیا رفت و بنابر نقل مشهورآن مخدره را در همانجا دفن کردند.

ابن سعد در کتاب‏«طبقات‏»خود روایت کرده که آمنه وام ایمن با دو شتر که همراه داشتند آنحضرت را به مدینه بردند ومدت یکماه در مدینه نزد خویشان خود ماندند و از خود آنحضرت‏نقل مى‏کند که رسول خدا بعدها که بمدینه هجرت کرد.

خانه‏اى را که در آن ورود و منزل کرده بودند و قبر پدرش عبد الله‏در آن خانه بود نشان مى‏داد و خاطراتى از روزهاى توقف درمدینه را بازگو مى‏کرد. (3)

و بدنبال آن نقل کرده که ام ایمن مى‏گفت:مردمى ازیهودیان مى‏آمدند و به آنحضرت نگریسته و من شنیدم که یکى ازآنها مى‏گفت:این پیامبر این امت است و هجرتگاه او همین شهر خواهد بود،و من این سخن را بخاطر سپردم.

وى گوید:پس از آن،آمنه رسول خدا(ص)را برداشته وبسوى مکه حرکت کرد و چون به‏«ابواء»رسیدند آمنه در همانجاوفات یافت و قبر او در همانجا است.

سپس ام ایمن آنحضرت را برداشته و با همان دو شترى که‏همراه داشتند به مکه آورد،و ام ایمن در زمان حیات آمنه و پس‏از وفات او نیز از رسولخدا(ص)نگهدارى مى‏کرد.

ابن سعد دنباله داستان را اینگونه ادامه داده که رسول‏خدا(ص)در سفر حدیبیه به‏«ابواء»عبور کرد و به زیارت قبرمادر رفته و آنجا را مرمت نمود و در کنار قبر او گریست ومسلمانان نیز گریستند،و چون از آنحضرت در این باره پرسیدندفرمود: مهر و محبت او بیادم آمد و گریستم! (4)

نگارنده گوید:در اینجا تذکر دو مطلب لازم است:

1-این قسمت از حدیث پاسخ خوبى براى سخن دیگرى نیزکه مورد بحث واقع شده مى‏باشد،و آن سخن این است که برخى‏گفته‏اند:گریه براى مردگان و همچنین زیارت قبور مردگان‏جایز نیست و در چند جا نیز نقل شده که عمر بن خطاب از گریه کردن براى مردگان نهى مى‏کرده و حتى دستور مى‏داد زنانى راکه براى مردگان خود گریه مى‏کنند با تازیانه بزنند (5) ،و از رسول‏خدا(ص)روایت کرده‏اند که فرمود:

«ان المیت‏یعذب ببکاء الحی‏» (6)

یعنى براستى که مرده بواسطه گریه زندگان شکنجه مى‏بیند...!

زیرا گذشته از اینکه عایشه در روایات بسیارى که دانشمندان‏اهل سنت از وى نقل کرده‏اند این حدیث را که از عمر و پسرش‏عبد الله بن عمر نقل شده بود تکذیب کرده و گفته است:آن دونفر خطا کرده و اشتباه شنیده‏اند. (7) و مرحوم علامه امینى(قدس‏سره)روایات زیادى در این باره از کتابهاى معتبر اهل سنت نقل‏کرده (8) ،همانگونه که شنیدید با عمل خود رسولخدا(ص)دراینجا و در جاهاى بسیار دیگرى که خود بر مردگان مى‏گریست‏و یا به دیگران دستور گریه بر مردگان را مى‏داد،منافات دارد،که ان شاء الله در جاى خود ذکر خواهیم کرد،و در اینجا همین‏تذکر مختصر کافى است.

2-همانگونه که در این روایات خواندید و آنچه پیش از این‏نیز در داستان وفات عبد الله آمده بود،و مشهور میان اهل تاریخ ومحدثین نیز همین است که عبد الله در مدینه از دنیا رفت و درهمانجا او را دفن کرده و قبرش در همانجا است. (9) و آمنه مادرآنحضرت نیز در«ابواء»از دنیا رفت و همانجا او را دفن کردند،ولى در برخى روایات و کتابهاى شیعه و اهل سنت آمده که قبرعبد الله و آمنه هر دو در مکه است و در برخى از آنها است که‏تنها قبر آمنه در مکه است. (10) و مجلسى(ره)در بحار الانوار پس ازنقل چند حدیث از کتابهاى شیعه که ظهور در همین مطلب داردکه قبر آندو در شعب (11) مکه یا-قبرستان مکه-است و رسول خدادر این دو جا آمده و با آنها گفتگو کرده،گفته است:

این اخبار با آنچه مشهور است که پدر و مادر آنحضرت در غیر مکه از دنیارفته‏اند مخالف مى‏باشد و جمع میان آنها ممکن است‏بدینگونه باشد که پس از فوت بدن آندو را به مکه منتقل کرده باشند-چنانچه برخى ازسیره نویسان گفته‏اند-و ممکن است رسول خدا(ص)آندو را صدا زده وبصورت اعجاز روحشان-یا روح و بدنشان با هم در مکه-حاضر شده‏باشد. (12)

نگارنده گوید:گذشته از اینکه مجلسى(ره)نام این برخى ازسیره نویسان را ذکر نکرده خیلى بعید بنظر مى‏رسد که با توجه‏بفاصله زیاد مدینه و همچنین ابواء با شهر مکه و بخصوص باوسائل نقلیه آنزمان چنین انتقالى انجام شده باشد،و چنان نیازى‏هم در کار نبوده که احتیاج به صدور معجزه‏اى در این باره باشدو الله اعلم.

و بهر صورت این بحث را رها کرده و بدنبال بحث‏خود بازمى‏گردیم.

و در بحار الانوار از کتاب‏«عدد»نقل شده که آمنه آنحضرت‏را در مدینه بخانه مردى از بنى عدى بن النجار برد و یک ماه درآنجا توقف کردند،و براى رسول خدا(ص)از آن توقف یک ماهه‏خاطراتى بجاى مانده که از آن جمله فرمود:

در آن روزها مردى از یهود دیدم که بنزد من رفت و آمد مى‏کرد و دقیقا مرا زیر نظر مى‏گرفت تا اینکه روزى تنهائى مرا دیدار کرده پرسید:

-اى پسر،نامت چیست؟

گفتم:احمددر این وقت مرد یهودى نگاهى به پشت من کرد و شنیدم که مى‏گفت:

این پسر پیامبر این امت است،و سپس به نزد دائیهاى من رفت و جریان رابه آنها نیز گزارش داد،و آنها نیز به مادرم گفتند، و او بر حال من بیمناک‏شده و از مدینه خارج شدیم.

و از ام ایمن روایت کرده که گفت:روزى دو مرد از یهودیان مدینه هنگام‏نیمه روز به نزد من آمده و گفتند:

احمد را پیش ما بیاور،من آن حضرت را به نزد آنها بردم،و آن دو نفریهودى دقیقا او را زیر نظر گرفته و پشت و روى بدن آنحضرت را بررسى‏کردند،سپس یکى از آنها بدیگرى گفت:

«هذا نبی هذه الامة و هذه دار هجرته و سیکون بهذه البلدة‏من القتل و السبى امر عظیم‏».

-این پیامبر این امت است و این شهر هم هجرتگاه او است و در آینده دراین شهر از کشتار و اسارت،داستان بزرگى اتفاق مى‏افتد (13) .

و بهر صورت ام ایمن آنحضرت را به مکه آورد،و هم چنان ازآنحضرت نگهدارى کرد و تا پایان عمر رسول خدا(ص) درخدمت آن بزرگوار بود،و تا پنج‏یا ششماه پس از رحلت رسول خدا(ص)نیز زنده بود و آنگاه از دنیا رفت.

و رسول خدا(ص)محبتها و خدمتهاى او را پیوسته یادآورى‏مى‏کرد،تا جائیکه بر طبق نقلى بدیدار او مى‏رفت و مى‏فرمود:

«ام ایمن،امى بعد امى‏» (14)

ام ایمن پس از مادرم،مادر من بود.

و بر طبق روایت کتاب‏«عدد»که مجلسى(ره)از آن نقل‏کرده پس از آنکه رسول خدا(ص)با خدیجه ازدواج کرد ام ایمن‏را آزاد فرمود (15) و چون شوهر نداشت مسلمانان را به ازدواج با وى‏تشویق فرمود تا جائیکه بر طبق نقل کتاب‏«انساب بلاذرى‏»دراین باره فرمود:

من سره ان یتزوج امراة من اهل الجنة فلیتزوج ام‏ایمن‏» (16) کسى که دوست دارد با زنى از اهل بهشت ازدواج کند با ام ایمن ازدواج‏کند.

و بدنبال همین گفتار رسول خدا(ص)بود که زید بن حارثه (17) با او ازدواج کرد،و اسامة بن زید که بعدها از مسلمانان بزرگ ومشهور گردید و در چند مورد به ماموریتهائى از طرف رسول‏خدا(ص)مفتخر گردید،و فرمانده لشکر از سوى آنحضرت شدثمره و محصول همین ازدواج بود.

پى‏نوشتها:

1-سیرة المصطفى ص 47.

2-«ابواء»نام جائى است در چند میلى مدینه که از روستاهاى مدینه بشمار مى‏رفته وگویند فاصله‏اش تا جحفة-از سمت مدینه-23 میل بوده.

3-الطبقات الکبرى ج 1 ص 116.

4-طبقات ابن سعد ج 1 ص 116-117.

5 و 6-الاصابه ج 3 ص 606 و کنز العمال ج 8 ص 118.

7-صحیح بخارى ابواب الجنائز صحیح مسلم ج 1 ص 344 سنن نسائى ج 4 ص 17.

8-الغدیر ج 6 ص 159-167

9-بلکه در تاریخ طبرى از واقدى روایت کرده که گفته است در این باره میان اصحاب مااختلافى نیست(تاریخ طبرى ج 2 ص 8).

10-طبقات ابن سعد ج 1 ص 117-و پاورقى سیرة ابن هشام ج 1 ص 168.اسد الغابة ج 1 ص 15.

11-شعب به معناى دره است و مکه داراى دره‏هائى بوده که در اینجا ذکر نشده کدام شعب‏و دره هم بوده تنها در پاورقى سیره‏«شعب ابى ذر»ذکر شده.و در اسد الغابة‏«ابى رب‏»آمده که بنظر مى‏رسد تصحیف شده باشد.

12-بحار الانوار ج 15 ص 111.

13-بحار الانوار ج 15 ص 116.

14 و 15-قاموس الرجال ج 10 ص 387-بنقل از استیعاب

16-بحار الانوار ج 15 ص 116.

17-زید بن حارثه نیز کسى بود که از زمان ازدواج رسول خدا(ص)با خدیجه در خانه‏آنحضرت بود و چندین سال افتخار خدمتگزارى رسول خدا(ص)را داشت تا اینکه در جنگ موته بشهادت رسید به شرحى که ان شاء الله تعالى در جاى خود مذکور خواهد گردید.

درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد اول صفحه 209

رسولى محلاتى

منبع.http://www.hawzah.net




کلمات کلیدی :

<   <<   46   47   48   49   50   >>   >