اسلام - دانشنامه دوستداران حقیقت

شرایط سیاسى و اجتماعى جزیرة العرب و زمینه‏هاى رشد اسلام

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/4/2 2:54 عصر

کتاب: تاریخ سیاسى اسلام، سیره رسول خدا، ص 309

نویسنده: رسول جعفریان

مناسبات ویژه‏اى که در جزیرة العرب در بعد اجتماعى و سیاسى میان مردم وجود داشت،از جهاتى مى‏توانست ناخواسته محیط را براى توسعه اسلام آماده سازد،این مطلب را مى‏توان در چند نکته توضیح داد:

1ـوضعیت سیاسى جزیرة العرب عبارت از زندگى قبایل مختلفى بود که تحت سلطه هیچگونه حاکمیت سیاسى واحدى نبودند.هر قبیله براى خود حاکمیت مستقل از سایر قبایل داشت به طورى که مى‏توان حکومت آنان را نوعى«ملوک الطوایفى»دانست.از این رو قدرت آنها پراکنده و فاقد رهبرى واحد بود،این وضعیت سبب شد تا مانع عمده‏اى که در این اعصار به نام«امپراطور»یا«شاه»یا«قدرت مرکزى»در برابر نهضتهاى مردمى وجود داشته و دارد،در جزیرة العرب وجود نداشته باشد،در تاریخ شاهدیم که این قدرتهاى مسلط با ایجاد زنجیره قدرت در همه نقاط تحت سلطه،هر حرکتى را زیر نظر داشته باشند.اما در آن دوران جزیرة العرب از این خطر بر کنار بود،قبایل مختلف حاکمیتهاى مستقل از هم داشتند و میان آنان درگیریها و رقابتهایى براى گرفتن امتیاز جریان داشت.

اسلام در حالى گسترش یافت که از نظر سیاسى در منطقه خود فقط با قدرت«قریش»S>رو در رو بود.قریش نیز به طوایف چندى تقسیم شده و تنها گروه خاصى از آنها در برابر رسول خدا(ص)قرار داشتند.دکتر جواد على تأکید دارد که هیچ گونه حکومت مرکزى در مکه وجود نداشت،بلکه حکومت از آن سران و متنفدان بود که بر پایه وجاهت و شرافت خود در میان مردم مطاع بودند. (1) اختلافات موجود در این وضعیت سیاسى در مکه،به سود دعوت آن حضرت بود،زیرا درست به دلیل وجود این شرایط سرایت اسلام به قبایل دیگر با مشکل مواجه نمى‏شد.مدینه هم کمک شایانى به گسترش اسلام کرد،زیرا هنگامى که پیامبر(ص)حکومت تشکیل داد،همه قبایل براى حل اختلاف خود آن را پذیرفتند.دشمنان حکومت اسلامى مدینه قبایل متفرقى بودند که گر چه گاهى با یکدیگر متحد مى‏شدند،اما معمولا پیوندى با همدیگر نداشته و به همین دلیل کارى از پیش نمى‏بردند.

در اینجا باید به نکته دیگرى هم توجه داشت.در حقیقت،اگر از زاویه دیگر به وضعیت سیاسى این قبایل بنگریم،راه را براى ایجاد نوعى امپراطورى و اتحاد فراهم مى‏بینیم.انفجار جمعیت قبایل در جزیرة العرب امرى روشن است.ادامه این وضعیت،به طور عادى،به غلبه یکى از قبایل بر دیگران مى‏انجامد،قبیله‏اى که به گفته ابن خلدون از عصبیت برتر برخوردار باشد.پیامبر (ص)قریشى با تکیه بر قدرت دینى،توانست شرایط لازم را براى ایجاد تمرکز فراهم آورد.

2ـنکته دیگرى که از نظر سیاسى حائز اهمیت است،فقدان سلطه خارجى در جزیرة العرب بود،قدرتى که براى حفظ منافع خود در امور داخلى اعراب دخالت کرده و از قدرت یافتن هر گروه مخالف منافع خود جلوگیرى کند،در آن سامان وجود نداشت.بخشهاى اصلى جزیرة العرب بر خلاف مناطقى چون یمن،عراق و شام که تحت نفوذ یکى از دو قدرت ایران و روم قرار داشت،منطقه آزاد به حساب مى‏آمد.این بدان جهت بود که چیزى به نام«منافع»در این سرزمین وجود نداشت.جاحظ بر این نکته واقف گشته و تأکید مى‏کند که کسى را رغبت غلبه بر شهر مکه نبود. (2) همین زمینه سبب شد تا رسول خدا(ص)از عدم وجود سلطه خارجى،بهره گرفته و بدور از چشم آن قدرتها،نظامى قوى و دولتى نیرومند بوجود آورد،قدرتى که توانست در موقعیت مناسب،آن قدرتها را در خانه خودشان به شکست بکشاند،طبیعتى است که اگر آنها از این جریان آگاهى داشتند،از همان ابتدا مانع رشد آن مى‏شدند،اما موقعیت جزیرة العرب چنان بود که بدور از چشم آنها،اسلام در آن گسترش یافته و نیرومند شد.ـاز جمله مسایلى که در این رابطه حایز اهمیت است،موقعیت اجتماعى جزیرة العرب در آن دوران است.مهمترین ویژگى حیات اجتماعى جامعه جزیرة العرب زندگى قبیله‏اى بود.افراد در پناه قبیله خود مى‏زیستند و جز سران قبیله کسى بر آنان تسلط نداشت.هر فردى از ناحیه قبایل دیگر مورد تجاوز قرار مى‏گرفت.حمله به قبیله متجاوز،امرى طبیعى و پیامد قطعى آن حادثه بود.وقتى اسلام انتشار یافت بسیارى از افراد قبایل مختلف بدان گرویدند،آنها هر یک براى خود طایفه و قبیله‏اى داشتند و قریش آزاد نبود که افراد سایر قبایل را نیز مورد سختگیرى و تحت فشار قرار دهد.در این میان بسیارى از قبایل،خطر دین جدید را براى«معتقدات قبلى»خود درک نمى‏کردند و لذا از گرویدن برخى افراد خود به«دین جدید»ممانعتى،عمل نمى‏آوردند.در این شرایط،افراد مختلف مسلمان در پناه عشیره و قبیله خود محفوظ مى‏ماندند،و تنها مسلمانانى چون بلال،عمار،خباب بن ارت که در مکه طایفه و قبیله و حمایتگرى نداشتند،مورد آزار و شکنجه قرار مى‏گرفتند، (3) گر چه این ممکن بود که خانواده یک تازه مسلمان،خود به تعذیب وى بپردازند و او را حبس کنند.رسول خدا(ص)خود از کسانى بود که با حمایت«بنى هاشم»و بخصوص حمایتهاى دلیرانه ابو طالب علیه السلام مصونیت داشت،«ابو طالب»مؤمنى فداکار و با تدبیر بود که در لباس تقیه به حمایت از پیامبر(ص)پرداخت.گفته شده است که وقتى قریش تصمیم گرفت دشمنى خود را بر ضد رسول خدا شدت دهد و مسلمانان بنى هاشم به اجبار روانه شعب ابى طالب روانه شدند،به موازات آمدن مسلمانان بنى هاشم به شعب،طایفه نامسلمانان بنى هاشم نیز به آنها ملحق شدند .این همراهى به سبب روابط قبیلگى آنان با رسول خدا(ص)بود. (4) امیر مؤمنان على علیه السلام در این مورد مى‏فرماید:«[قریش‏]ناچارمان کردند تا به کوهى دشوار گذار بر شویم و آتش جنگ را براى ما برافروختند.اما خدا خواست تا ما پاسدار شریعتش باشیم و نگاهدار حرمتش،مؤمن ما از این کار خواهان مزد بود و کافر ما از تبار خویش حمایت مى‏نمود.آن که از قریش مسلمان گردید،آزارى که ما را بود،بدو نمى‏رسید.چه،یا همسوگندى داشت که پاس او را مى‏داشت،یا خویشاوندى که به یارى وى همت مى‏گماشت،پس او از کشته شدن در امان بود.» (5) بهر حال حمایت کامل بنى هاشمـجز ابو لهب و ابو سفیان بن حارث بن عبد المطلبـاز رسول خدا (ص)،سبب امنیت و مصونیت آن حضرت بود،هنگامى که ابو طالب در سال دهم بعثت(عام الحزن)در گذشت،پیامبر(ص)با مشکلات فراوان جدى مواجه گردید. (6) این مسأله که خداوند به رسولش فرمان داد تا در آغاز دعوت اسلامى،خویشاوندان نزدیک خود را دعوت به اسلام نماید و آنان را بیم دهد (7) شاید یک علتش آن باشد که آنان با گرویدن خود به اسلام،علاوه بر حمایت از پیامبر(ص)به عنوان پیامبر خدا،از او به عنوان عضوى از خاندان خود نیز حمایت مى‏کردند.به هر روى،در نظام جاهلى،روابط قبیله‏اى عاملى براى حفظ جان افراد به حساب آمده و در کنار آنـهمان طور که امیر مؤمنان(ع)اشاره فرموده استـپیمانهایى که افراد با قبایل دیگر داشتند،موجب ایمنى آنان از آزار و شکنجه مى‏گردید. (8)

4ـدر نظام اجتماعى اعراب،الگوى مردم،رئیس قبیله بود.در انتخاب رئیس قبیله،علاوه بر جنبه‏هاى ارثى،خصلتهایى مانند سخاوت،شجاعت،دانایى و امثال آن مؤثر بود.پس انتخاب افراد قبیله،تابع محض رئیس خود بودند و در هر راهى که او قدم مى‏گذاشت از او پیروى مى‏کردند.افراد قبایل در پذیرش یا رد اسلام بیشتر به رئیس یا رؤساى قبیله خود توجه داشتند و تا وقتى آنها به«دین جدید»نمى‏گرویدند،افراد عادى قبایل نیز میلى از خود نشان نمى‏دادند،این وضعیت مى‏توانست به همان اندازه که در دورى مردم از اسلام تأثیر داشت در پذیرش آنها نیز مؤثر باشد.

در تمام دوره بعثت و حتى تا هنگام فتح مکه،جنبه منفى این تأثیر بیشتر مطرح بود،چرا که اغلب رؤساى قبایل نگاهشان به قریش بود و تا وقتى قریش در برابر اسلام مقاومت مى‏کرد،آنها نیز تسلیم نمى‏شدند،البته در همان دوران شاهد تأثیر گرویدن برخى از رؤساى قبایل در گرویدن مردم به اسلام هستیم،این مطلب به صورت قابل توجهى درباره اسلام آوردن«سعد بن معاذ»و اثر آن در افراد قبیله‏اش،نقل شده است. (9) در واپسین روزهاى سقوط قریش در مکه،قبائل مختلفى در مقابل اسلام سر فرود آوردند،در سال نهم و دهم هجرى یکباره رؤساى قبایل نزد پیامبر(ص)آمده اسلام را پذیرا شدند،اگر چه قرآن پذیرش‏اسلام را توسط آنان،ایمان تلقى نکرده و تسلیم شدن یاد کرده است. (10)

5ـمسأله حق جوار نیز در برخى شرایط وسیله‏اى براى حفظ جان برخى از مسلمانان شد.زمانى که فردى از یکى از اشراف درخواست حق جوار مى‏کرد و او مى‏پذیرفت،هیچ کس نمى‏توانست به او آزارى برساند.گفته شده:زمانى که بعضى مهاجران حبشه به مکه باز گشتند،کسانى از آنها که شرایط را دشوار دیدند در جوار برخى از اشراف مکه در آمدند،عثمان بن عفان در جوار ابو احیحه،ابو حذیفة بن عتبه در جوار امیه،معصب بن عمیر در جوار نضر بن حارث(یا در جوار ابو عزیز بن عمیر برادرش)و زبیر بن عوام در جوار زمعة بن مسعود و ابن عوف در جوار اسود بن عبد یغوث در آمدند.از میان آنان عثمان بن مظعون که در جوار ولید بن مغیره در آمده بود،شرافت مسلمانى را برتر از آن دانست که در جوار مشرک برود.او با نفى جوار،شکنجه و آزار را بر خود روا شمرد (11) باید به حق جوار،حلفهاى موجود میان قبایل،طوایف و افراد را نیز افزود. (12)

از جمله اخلاقیات سیاسى عرب جاهلى تعهدى بود که افراد در قبال بیعت با رئیس قبیله داشتند،این تعهد با قبایل همپیمان نیز تا وقتى طرف مقابل اعلام انصراف نکرده بود،وجود داشت و رعایت مى‏شد.اکثر کسانى که مسلمان مى‏شدند،با دادن دست بیعت به پیامبر،حمایت خود را از او اعلام مى‏داشتند،این انعقاد پیمان(که موضوع آن نیز در بسیارى از موارد روشن مى‏شد)در طى بیست و سه سال،به دفعات میان پیامبر(ص)و اصحاب او تحقق یافت.علاوه بر این که تک تک افراد چنین بیعتى با پیامبر(ص)انجام مى‏دادند،پیمانهایى دسته جمعى مانند«عقبه اولى»و«عقبه ثانیه»و«بیعت رضوان»با پیامبر(ص)صورت گرفت.پیامبر(ص)در پیمان«عقبه ثانیه»دوازده نفر را به عنوان نماینده تعیین کرد و این بدان معنا بود که بیعت دسته جمعى آنان را در حضور و با شرکت دوازده نفر از چهرگان خودشان تحقق یافته است.آنها باید نقش خود را در عمل بخوبى نشان داده و این عده پاسخگوى واقعى عمل به این پیمان باشند.بیعت و اهمیت آن نزد عرب این نتیجه را نیز داشت که اگر حتى بیعتى ناحق صورت مى‏گرفت عرب خود را ملزم به حمایت از آن مى‏دانست.بعدها با تفصیل بیشترى در این باره سخن خواهیم گفت.

«تعصب»عربى خود جایگاه ویژه‏اى در نظام اجتماعى قبایلى داشت،تعصب نسبت به حفظ شخصیت قبیله،نشان دادن عکس العمل در حمایت از افراد قبیله،و در مجموع حفظ روابط قبیله خودى.تعصب،جداى از روابط قبیله‏اى نیز بعنوان یک اصل در سراسر زندگى‏آنان حضور داشت،و بعدها همین تعصب تا حدودى در خدمت اسلام قرار گرفت چه،اصل مزبور در خدمت اعتقاد جدید قرار گرفت.«رقابت»در میان قبایل نیز کم و بیش،هم در زمان پیامبر و هم بعد از آن،در جهاتى سبب رشد بود،همچشمى«اوس»و«خزرج»در مدینه سبب مى‏شد که هر زمان یکى از آن دو،مأموریتى نظامى انجام دهد و دیگرى خواستار انجام مأموریتى نظیر آن مى‏شد.سه نکته اخیر تأثیر محدودى در رشد اسلام داشته و در مواردى نیز مانع رشد اسلام شده است.

بعدها تعصب جاهلى و قبیله‏اى مجددا زنده گردید و دشواریهاى متعددى را براى اسلام بوجود آورد.مشکلات مربوط به مسأله رهبرى پس از رسول خدا(ص)،تا اندازه‏اى ریشه در اخلاقیات سیاسى عرب جاهلى و تعصبات واهى قبیله‏اى داشت.

پى‏نوشتها:

1.المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام،ج 4،ص 48

2.رسائل الجاحظ،ج 1،ص 187(تحقیق:عبد السلام هارون).

3.انساب الاشراف،ج 1،ص 197ـ156،طبقات الکبرى،ج 3،ص 248،شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج 13،ص .255

4.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج 14،ص 65،انساب الاشراف،ج 1،ص .230

5.نهج البلاغه،نامه نهم.

6.السیرة النبویة،ابن هشام،ص 416،شرح نهج البلاغه،ج 14،ص 61،تاریخ الیعقوبى،ج 2،ص 36،الصحیح من سیرة النبى(ص)،ج 2،ص 125ـ124،سیرة ابن اسحاق،ص .243

7.آیه«و انذر عشیرتک الاقربین»سوره شعراء، 214

8.نک:تفسیر المنار،ج 10،ص 149

9.الصحیح من سیره النبى(ص)،ج 2،ص 200،حیاة الصحابه،ج 1،ص 170 از:البدایة و النهایه،ج 3،ص‏152،وفاء الوفاء،ج 1،ص .27

10.حجرات، 14

11.انساب الاشراف،ج 1،ص 227

12.نهج البلاغه،نامه نهم.

 منبع.http://www.hawzah.net




کلمات کلیدی :

<   <<   81   82   83   84   85   >>   >